گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه قران و حدیث
جلد پنجم
1 / 1 نام های خدا تعابیرند



اشاره

1 / 1نام های خدا تعابیرندامام رضا علیه السلام از گفتار ایشان در باب توحید :نام های او تعبیرند [از ذات او] ، و کارهای او [برای] تفهیم اند و ذاتش حقیقت است .

امام رضا علیه السلام در پاسخ این پرسش که : نام چیست؟ :صفتی است برای موصوفی .

امام علی علیه السلام در دعایی که به نوف بِکالی آموخت :به آن نامت که با آن ، بر دوستان ویژه ات هویدا گشتی و در نتیجه ، یگانه ات دانستند و تو را شناختند و حقیقتِ تو را پرستش کردند ، از تو درخواست می کنم که خودت را به من بشناسانی تا حقیقتاً به تو ایمان آورم و به پروردگاری ات اقرار کنم . و مرا ای معبود من از کسانی قرار مده که نامِ بی معنا را می پرستند . یک نظر از نظرهایت را به من بیفکن که با آن ، دلم را به شناخت خودت خصوصاً ، و به شناخت دوستانت نورانی گردانی . به راستی که تو بر هر چیزی توانایی .

الکافی به نقل از عبد الرحمان بن ابی نجران :به امام باقر علیه السلام نوشتم (/ شفاهی گفتم) : خدا مرا فدایت کند! ما مهرگسترِ مهربانِ یکتای یگانه بی نیاز را می پرستیم؟ فرمود : «هر که نام را بپرستد ، نه ذات موسوم به نام ها را ، مشرک و کافر و منکر شده و چیزی نپرستیده است ؛ بلکه خدای یکتای یگانه بی نیاز را که به این نام ها نامیده شده است ، پرستش کن ، نه نام ها را ؛ زیرا نام ها صفاتی هستند که خداوند با آنها ، خود را وصف کرده است» .

.


ص: 500

الإمام الصادق علیه السلام لَمّا سَأَلَهُ الزِّندیقُ عَن اللّهِ : ما هُوَ ؟ :هُوَ الرَّبُّ ، وهُوَ المَعبودُ ، وهُوَ اللّهُ ، ولَیسَ قَولی : «اللّه » إِثباتَ هذِهِ الحُروفِ أَلفٍ ، لامٍ ، هاءٍ ، ولکِنّی أَرجِعُ إِلی مَعنی هُوَ شَیءٌ خالِقُ الأَشیاءِ وصانِعُها ، وَقَعَت عَلَیهِ هذِهِ الحُروفُ ، وهُوَ المَعنَی الَّذی یُسَمّی بِهِ اللّهُ وَالرَّحمنُ وَالرَّحیمُ وَالعَزیزُ وأَشباهُ ذلِکَ مِن أَسمائِهِ ، وهُوَ المَعبودُ جَلَّ وعَزَّ . (1)

الکافی عن النضر بن سوید :عَن هِشامِ بنِ الحَکَمِ أَنَّهُ سَأَلَ أَبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام عَن أَسماءِ اللّهِ وَاشتِقاقِها : «اللّه » مِمّا هُوَ مُشتَقٌّ ؟ فَقالَ : یا هِشامُ ، «اللّهُ» مُشتَقٌّ مِن إِلهٍ ، وإِلهٌ یَقتَضی مَألوها ، وَالاِسمُ غَیرُ المُسَمّی ، فَمَن عَبَدَ الاِسمَ دونَ المَعنی فَقَد کَفَرَ ولَم یَعبُد شَیئا ، ومَن عَبَدَ الاِسمَ وَالمَعنی فَقَد أَشرَکَ وعَبَدَ اثنَینِ ، ومَن عَبَدَ المَعنی دونَ الاِسمِ فَذاکَ التَّوحیدُ ، أَفَهِمتَ یا هِشامُ ؟ قالَ : قُلتُ : زِدنی . قالَ : للّهِِ تِسعَهٌ وتِسعونَ اسما ، فَلَو کانَ الاِسمُ هُوَ المُسَمّی لَکانَ کُلُّ اسمٍ مِنها إِلها ، ولکِنَّ «اللّهَ» مَعنیً یُدَلُّ عَلَیهِ بِهذِهِ الأَسماءِ ، وکُلُّها غَیرُهُ . یا هِشامُ ، الخُبزُ اسمٌ لِلمَأَکولِ ، وَالماءُ اسمٌ لِلمَشروبِ ، وَالثَّوبُ اسمٌ لِلمَلبوسِ ، وَالنَّارُ اسمٌ لِلمُحرِقِ . أَفَهِمتَ یا هِشامُ فَهما تَدفَعُ بِهِ وتُناضِلُ بِهِ أَعداءَنا المُتَّخِذینَ مَعَ اللّهِ عز و جل غَیرَهُ ؟ قُلتُ : نَعَم . فَقالَ : نَفَعَکَ اللّهُ بِهِ وثَبَّتَکَ یا هِشامُ . قالَ : فَوَاللّهِ ما قَهَرَنی أَحَدٌ فِی التَّوحیدِ حَتّی قُمتُ مَقامی هذا . (2)

.

1- .التوحید : ص 245 ح 1 ، الکافی : ج 1 ص 84 ح 6 نحوه وکلاهما عن هشام بن الحکم .
2- .الکافی : ج 1 ص 114 ح 2 وص 87 ح 2 ، التوحید : ص 220 ح 13 ، الاحتجاج : ج 2 ص 203 ح 216 وراجع : مرآه العقول : ج 1 ص 304 306 .

ص: 501

امام صادق علیه السلام در پاسخ زِندیقی که پرسید : خدا چیست؟ :او پروردگار است . او معبود است . او «اللّه » است و مقصودم از «اللّه » ، حروف «الف» و «لام» و «هاء» نیست ؛ بلکه منظورم معنایی [و ذاتی ]است که آفریننده و سازنده چیزهاست و این حروف بر او اطلاق شده است ، و همین معناست که به نام های اللّه و رحمان و رحیم و عزیز و مانند این نام ها نامیده می شود ، و همو عز و جل معبود است .

الکافی به نقل از نضر بن سُوَید :هشام بن حکم می گوید : از امام صادق علیه السلام در باره نام های خدا و اشتقاق آنها پرسیدم که : «اللّه » از چه مشتق شده است؟ فرمود : «ای هشام! اللّه ، مشتقّ از اِله (پرستش شده) است ، و اله ، مقتضی وجود مألوه (معبود) است و نام ، غیر صاحب نام است . پس هر که نام ، نه معنا (ذات و مصداق) را بپرستد ، کافر شده و در حقیقت ، چیزی نپرستیده است ، و هر که هم نام و هم معنا را بپرستد ، شرک ورزیده و دو چیز را پرستیده است و هر که معنا را ، بدون نام بپرستد ، این ، همان یکتاپرستی است . فهمیدی ، ای هشام؟» . گفتم : بیشتر توضیح بده . فرمود : «خداوند ، نَوَد و نُه نام دارد . بنا بر این ، اگر نام ، همان صاحب نام باشد ، آن گاه ، هر نامی از آنها خدایی خواهد بود ، در صورتی که اللّه ، یک معنا [و ذات ]است و این نام ها ، همگی حکایت از او دارند و همه آنها غیر از اویند . ای هشام! نان ، نام آن چیزی است که می خورند و آب ، نام آن چیزی است که می آشامند و لباس ، نام آن چیزی است که می پوشند ، و آتش ، نام چیزی است که می سوزانَد . ای هشام ! به گونه ای فهمیدی که بتوانی با دشمنان ما که دیگری را با خداوند عز و جل شریک می گیرند ، مقابله کنی و شکستشان دهی؟» . گفتم : آری . فرمود : «ای هشام! خداوند ، تو را بدین توضیحات ، سود بخشد و پا برجایت بدارد !» . به خدا سوگند ، از آن زمان تاکنون که این جا ایستاده ام ، هیچ کس در بحث توحید ، مرا مغلوب نکرده است .

.


ص: 502

الإمام الصادق علیه السلام :مَن عَبَدَ اللّهَ بِالتَّوَهُّمِ فَقَد کَفَرَ ، ومَن عَبَدَ الاِسمَ دونَ المَعنی فَقَد کَفَرَ ، ومَن عَبَدَ الاِسمَ وَالمَعنی فَقَد أَشرَکَ ، ومَن عَبَدَ المَعنی بِإِیقاعِ الأَسماءِ عَلَیهِ بِصِفاتِهِ الَّتی وَصَفَ بِها نَفسَهُ فَعَقَدَ عَلَیهِ قَلبَهُ ، ونَطَقَ بِهِ لِسانُهُ فی سَرائِرِهِ وعَلانِیَتِهِ فَأُولئِکَ أَصحابُ أَمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام حَقّا وفی حَدیثٍ آخَرَ : أُولئِکَ هُمُ المُؤمِنونَ حَقّا . (1)

عنه علیه السلام لِزِندیقٍ سَأَلَهُ : کَیفَ جازَ لِلخَلقِ أَن یَتَسَمَّوا بِأَسماءِ اللّهِ تَعالی ؟ :إِنَّ اللّهَ جَلَّ ثَناؤُهُ وتَقَدَّسَت أَسماؤُهُ أَباحَ لِلنّاسِ الأَسماءَ ، ووَهَبَها لَهُم ، وقَد قالَ القائِلُ مِنَ النّاسِ لِلواحِدِ : واحِدٌ ، ویَقولُ للّهِِ : واحِدٌ ، ویَقولُ : قَوِیٌّ ، وَاللّهُ تَعالی قَوِیٌّ ، ویَقولُ : صانِعٌ ، وَاللّهُ صانِعٌ ، ویَقولُ : رازِقٌ ، وَاللّهُ رازِقٌ ، ویَقولُ : سَمیعٌ بَصیرٌ ، وَاللّهُ سَمیعٌ بَصیرٌ ، وما أَشبَهَ ذلِکَ . فَمَن قالَ لِلإِنسانِ : واحِدٌ فَهذا لَهُ اسمٌ ، ولَهُ شَبیهٌ ، وَاللّهُ واحِدٌ وهُوَ لَهُ اسمٌ ، ولا شَیءَ لَهُ شَبیهٌ ، ولَیسَ المَعنی واحِدا . وأَمَّا الأَسماءُ فَهِیَ دَلالَتُنا عَلَی المُسَمّی ؛ لِأَنّا قَد نَرَی الإِنسانَ واحِدا ، وإِنَّما نُخبِرُ واحِدا إِذا کانَ مُفرَدا ، فَعُلِمَ أَنَّ الإِنسانَ فی نَفسِهِ لَیسَ بِواحِدٍ فِی المَعنی ؛ لِأَنَّ أَعضاءَهُ مُختَلِفَهٌ ، وأَجزاءَهُ لَیسَت سَواءً ، ولَحمَهُ غَیرُ دَمِهِ ، وعَظمَهُ غَیرُ عَصَبِهِ ، وشَعرَهُ غَیرُ ظُفرِهِ ، وسَوادَهُ غَیرُ بَیاضِهِ ، وکَذلِکَ سائِرُ الخَلقِ ، وَالإِنسانُ واحِدٌ فی الاِسمِ ، ولَیسَ بِواحِدٍ فِی الاِسمِ وَالمَعنی وَالخَلقِ ، فَإِذا قیلَ للّهِِ فَهُوَ الواحِدُ الَّذی لا واحِدَ غَیرُهُ ؛ لِأَنَّهُ لَا اختِلافَ فیهِ ، وهُوَ تَبارَکَ وتَعالی سَمیعٌ وبَصیرٌ وقَوِیٌّ وعَزیزٌ وحَکیمٌ وعَلیمٌ ، فَتَعالَی اللّهُ أَحسَنُ الخالِقینَ . (2)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 87 ح 1 ، التوحید : ص 220 ح 12 وراجع : مرآه العقول : ج 1 ص 303 .
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 195 عن المفضّل بن عمر .

ص: 503

امام صادق علیه السلام :هر کس خدای توهّم شده را بپرستد ، کافر است . هر کس نام ، نه معنا را بپرستد ، کافر است . هر کس ، هم نام و هم معنا را بپرستد ، مشرک است . هر کس معنا را ، با اطلاق نام ها بر او و با همان صفاتی که او خودش را به آنها وصف کرده است ، بپرستد و قلباً و در نهان خویش ، بِدان معتقد باشد و زبانش هم در ظاهر ، بِدان گویا باشد ، اینان ، یاران راستین امیر مؤمنان علیه السلام هستند ( / اینان ، همان مؤمنان راستین هستند) .

امام صادق علیه السلام به زندیقی که از ایشان پرسید : چگونه بر خلق رواست که نام های خداوند [و اوصاف او ]را در باره خود به کار ببرند؟ :خداوند که ثنایش بزرگ و نام هایش پاک است خود ، [به کار بردن این ]نام ها را برای مردم ، روا ساخت و آنها را بدیشان بخشید . انسان ، به شخص واحد می گوید : واحد ، به خدا هم می گوید : واحد . می گوید : نیرومند ، به خداوند متعال هم گفته می شود : نیرومند . می گوید : سازنده ، به خدا هم گفته می شود : سازنده . می گوید : روزی دهنده ، به خدا هم گفته می شود : روزی دهنده . می گوید : شنوا و بینا ، به خدا هم گفته می شود : شنوا و بینا . و مانند اینها . بنا بر این ، اگر به انسان گفته شود : واحد ، این برای او یک نام (لفظ) است ؛ ولی انسان شبیه دارد . به خدا هم گفته می شود : واحد و این ، برای او یک نام است ؛ امّا چیزی شبیه او نیست . پس معنا[ی واحد در هر دو مورد ]یکی نیست . نام ها راه نمای ما به صاحب نام هستند ؛ چرا که ما گاه انسانِ واحدی را می بینیم و می گوییم او یک نفر است . پس دانسته شد که شخصِ انسان ، در معنا واحد نیست ؛ زیرا اعضای گوناگون و اجزای متفاوت دارد . گوشت او ، غیر از خون اوست و استخوانش ، غیر از عصبش و مویش ، غیر از ناخنش و سیاهی اش ، غیر از سفیدی اش . همچنین اند دیگر آفریده ها . انسان ، در اسم واحد است و در نام و معنا و خلقت ، واحد نیست ؛ امّا در باره خداوند ، هر گاه واحد گفته شود ، او حقیقتاً واحد است و واحد و یکتایی جز او نیست ؛ چرا که در او ، گوناگونی [و اجزای مختلف ]نیست . او تبارک و تعالی شنوا و بینا و نیرومند و عزّتمند و حکیم و داناست . پس بلندمرتبه است خداوند که بهترینِ آفرینندگان است .

.


ص: 504

عنه علیه السلام :اِسمُ اللّهِ غَیرُهُ ، وکُلُّ شَیءٍ وَقَعَ عَلَیهِ اسمُ شَیءٍ فَهُوَ مَخلوقٌ ما خَلَا اللّهَ . (1)

الکافی عن ابن سنان :سَأَلتُ أَبَا الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام : هَل کانَ اللّهُ عز و جل عارِفا بِنَفسِهِ قَبلَ أَن یَخلُقَ الخَلقَ ؟ قالَ : نَعَم . قُلتُ : یَراها ویَسمَعُها ؟ قالَ : ما کانَ مُحتاجا إِلی ذلِکَ ؛ لِأَنَّهُ لَم یَکُن یَسأَلُها ولا یَطلُبُ مِنها ، هُوَ نَفسُهُ ونَفسُهُ هُوَ ، قُدرَتُهُ نافِذَهٌ ، فَلَیسَ یَحتاجُ إِلی أَن یُسَمِّیَ نَفسَهُ ، ولکِنَّهُ اختارَ لِنَفسِهِ أَسماءً لِغَیرِهِ یَدعوهُ بِها ؛ لِأَنَّهُ إِذا لَم یُدعَ بِاسمِهِ لَم یُعرَف ، فَأَوَّلُ مَا اختارَ لِنَفسِهِ «العَلِیُّ العَظیمُ» لِأَنَّهُ أَعلَی الأَشیاءِ کُلِّها ، فَمَعناهُ اللّهُ ، وَاسمُهُ العَلِیُّ العَظیمُ هُوَ أَوَّلُ أَسمائِهِ ، عَلا عَلی کُلِّ شَیءٍ . (2)

الإمام الرضا علیه السلام :اِعلَم أَنَّهُ لا یَکونُ صِفَهٌ لِغَیرِ مَوصوفٍ ، ولَا اسمٌ لِغَیرِ مَعنیً ، ولا حَدٌّ لِغَیرِ مَحدودٍ ، وَالصِّفاتُ وَالأَسماءُ کُلُّها تَدُلُّ عَلَی الکَمالِ وَالوُجودِ ، ولا تَدُلُّ عَلَی الإِحاطَهِ ، کَما تَدُلُّ عَلَی الحُدودِ الَّتی هِیَ التَّربیعُ وَالتَّثلیثُ وَالتَّسدیسُ ؛ لِأَنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ وتَقَدَّسَ تُدرَکُ مَعرِفَتُهُ بِالصِّفاتِ وَالأَسماءِ ، ولا تُدرَکُ بِالتَّحدیدِ بِالطّولِ وَالعَرضِ وَالقِلَّهِ وَالکَثرَهِ وَاللَّونِ وَالوَزنِ وما أَشبَهَ ذلِکَ ، ولَیسَ یَحُلُّ بِاللّهِ جَلَّ وتَقَدَّسَ شَیءٌ مِن ذلِکَ حَتّی یَعرِفَهُ خَلقُهُ بِمَعرِفَتِهِم أَنفُسَهُم بِالضَّرورَهِ الَّتی ذَکَرنا ، ولکِن یُدَلُّ عَلَی اللّهِ عز و جل بِصِفاتِهِ ، ویُدرَکُ بِأَسمائِهِ . . . فَلَو کانَت صِفاتُهُ جَلَّ ثَناؤُهُ لا تَدُلُّ عَلَیهِ ، وأَسماؤُهُ لا تَدعو إِلَیهِ ، وَالمَعلَمَهُ مِنَ الخَلقِ لا تُدرِکُهُ لِمَعناهُ کانَت العِبادَهُ مِنَ الخَلقِ لِأَسمائِهِ وصِفاتِهِ دُونَ مَعناهُ ، فَلَولا أَنَّ ذلِکَ کَذلِکَ لَکانَ المَعبودُ المُوَحَّدُ غَیرَ اللّهِ تَعالی ؛ لِأَنَّ صِفاتِهِ وأَسماءَهُ غَیرُهُ . (3)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 113 ح 4 ، التوحید : ص 142 ح 7 وفیه «غیر اللّه » بدل «غیره» وکلاهما عن عبد الأعلی ، بحار الأنوار : ج 4 ص 149 ح 3.
2- .الکافی : ج 1 ص 113 ح 2 ، التوحید : ص 191 ح 4 ، معانی الأخبار : ص 2 ح 2 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج1 ص 129 ، ح 24 وفیها «علیّ علا کلّ شیء» بدل «علا علی کلّ شیء» ، بحار الأنوار : ج 4 ص 88 ح 26 .
3- .التوحید : ص 437 ح 1 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 174 ح 1 کلاهما عن الحسن بن محمّد النوفلی ، بحار الأنوار : ج 10 ص 315 وراجع : تحف العقول : ص 424 .

ص: 505

امام صادق علیه السلام :نام خدا غیرِ [ذات] اوست و هر آنچه نام «چیز» بر آن اطلاق شود ، مخلوق است ، بجز خداوند .

الکافی به نقل از ابن سنان :از امام رضا علیه السلام پرسیدم : آیا خداوند عز و جل پیش از آن که آفرینش را بیافریند ، به ذات خود آگاه بود؟ فرمود : «آری» . گفتم : خودش را می دید و [صدای خود را] می شنید؟ فرمود : «نیازی به این کار نداشت ؛ زیرا نه از آن ، درخواستی داشت و نه تقاضایی . او خودش بود و خودش . قدرتش نافذ بود ، پس نیازی نداشت که بر خود نام نهد ؛ امّا به خاطر دیگران ، نام هایی برای خویش برگزید تا او را به آن نام ها بخوانند ؛ چرا که اگر به نامش خوانده نمی شد ، شناخته نمی شد . پس ، نخستین نامی که برای خود برگزید ، علیّ عظیم بود ؛ زیرا او از همه چیزها برتر است . پس معنای او [و ذاتش ] اللّه است و نامش علی عظیم و این ، نخستین نام های اوست ؛ [زیرا] او از هر چیز ، برتر است» .

امام رضا علیه السلام :بدان که هیچ صفتی ، بدون موصوف نیست ، و هیچ نامی ، بدون معنا [و صاحب نام] ، و هیچ حدّی بدون محدود . صفات و نام ها[ی خداوند] ، همگی دلالت بر کمال و وجود [او] دارند و بر احاطه [و نقص او ]دلالت ندارند . مثلاً بر حدود ، مانند : تربیع (چهار گوشه بودن) ، تثلیث (سه گوشه بودن) و تسدیس (شش گوشه بودن) ، دلالت می کنند ؛ چرا که خداوندِ عزیز و جلیل و پاک ، شناختش با صفات و نام ها حاصل می شود و با حد قرار دادن ، به درازا و پهنا و کمی و فزونی و رنگ و اندازه و مانند اینها ادراک نمی شود ، و هیچ یک از این چیزها در خداوندِ شکوهمند و پاک ، واقع نمی شود تا این که خلقش بتوانند با شناخت خودشان ، (1) او را بشناسند ، بنا به همان ضرورتی که گفتیم . (2) لیکن صفات خداوند عز و جل دالّ بر او هستند و به واسطه نام هایش ادراک می شود ... اگر صفات خداوند که ثنایش بزرگ است بر او دلالت نکنند و نام هایش به او فرا نخوانند و علم مخلوق به معنای او نرسد ، خلق ، پرستنده نام ها و صفات او خواهند بود ، نه معنایش ، (3) و اگر جز این بود ، هر آینه ، معبود یکتا غیر از خداوند متعال می بود ؛ چرا که نام ها و صفات او غیر از او هستند .

.

1- .یعنی : به همان نحو که خود را با این حدود می شناسند ، او را هم از ره گذر حدود بشناسند ، یا : به واسطه شناخت خود ، او را بشناسند .
2- .یعنی : خداوند ، بالضروره ، محدود و موصوف به حدود نمی شود ، یا : خداوند به حدود شناخته نمی شود ؛ چرا که او محلّ حدود واقع نمی گردد ، در صورتی که گفتیم : هیچ حدّی برای غیر محدود نیست . پس اگر خداوند به حدود شناخته شود ، لازم می آید که محدود به آن حدود باشد .
3- .یعنی : اگر مردم از اسما و صفات به ذات منتقل نشوند ، پرستنده همان اسما و صفات خواهند بود ، نه ذات و حقیقت پروردگار متعال .

ص: 506

تعلیق:کما لاحظنا فإنّ الأَحادیث بیّنت أَوجها مختلفه لإطلاق الأسماء والصفات . وهذه الأَسماء والصفات یجب أَن تستخدم بشکل لایفضی إِلی اُمور من قبیل تشبیه الخالق بالمخلوق ، أَو نفی الخالق ، أَو تعطیل المعرفه ، أَو إِیجاد صور ذهنیّه وإِحاطه بالذات الإلهیّه ، فالباری عز و جل یوصف تاره بأَفعاله ، وقد تفسّر صفات اللّه تاره اُخری تفسیرا سلبیّا. والإنسان یقیم علاقته مع اللّه جلّ وعلا من خلال هذه الأَسماء والصفات ، ویدعوه ویتضرّع إلیه فی إِطار معرفته له ، ولکن ینبغی الالتفات إِلی أَن أَسماء اللّه لا موضوع لها ، وکلّها تعبیر عَن الذات الإلهیه المقدّسه ، والإنسان یتوجّه عن طریق هذه الأَسماء إِلی اللّه الّذی یعرفه بالفطره .

1 / 1 1مَعنَی «الإله»الإمام علیّ علیه السلام فِی الدُّعاءِ :أَنتَ إِلهِی المالِکُ الَّذی مَلَکتَ المُلوکَ، فَتَواضَعَ لِهَیبَتِکَ الأَعِزّاءُ ، ودانَ لَکَ بِالطّاعَهِ الأَولِیاءُ، فَاحتَوَیتَ بِإِلهِیَّتِکَ عَلَی المَجدِ وَالسَّناءِ. (1)

عنه علیه السلام :لَیسَ بِإِلهٍ مَن عُرِفَ بِنَفسِهِ، هُوَ الدّالُّ بِالدَّلیلِ عَلَیهِ، وَالمُؤَدّی بِالمَعرِفَهِ إِلَیهِ. (2)

.

1- .البلد الأمین : ص 121 ، جمال الاُسبوع : ص 67 ، العدد القویّه : ص 334 ح 5 کلاهما من دون إسنادٍ إلی أحد من أهل البیت علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 90 ص 184 ح 23 .
2- .الاحتجاج : ج 1 ص 476 ح 115 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 253 ح 7 .

ص: 507



توضیح

1 / 1 - 1 معنای «اله»

توضیحهمان گونه که دیدیم ، احادیث ، وجوه گوناگونی را برای اطلاق نام ها (و در حقیقت : صفات) بر خداوند عز و جل بیان کرده اند . این نام ها (صفات) ، باید به گونه ای به کار برده شوند که به اموری مانند تشبیه خالق به مخلوق و یا نفی خالق و یا تعطیل شناخت و یا ایجاد صورت های ذهنی و توهّم احاطه به ذات الهی نینجامند . خدای عز و جل گاه به افعالش توصیف می شود و صفات الهی نیز گاه تفسیر سلبی می شوند و انسان ، پیوند خود را با خدای بزرگ سبحان ، از طریق همین نام ها یا صفات ، بر قرار می کند و در محدوده شناختش نسبت به خدا ، او را می خواند و به درگاهش می نالد ؛ امّا سزاوار است توجّه داشته باشیم که نام های خدا ، موضوعیّت ندارند و هر یک از آنها ، گونه ای تعبیر از ذات مقدّس الهی هستند و انسان ، از طریق این نام ها ، به خداوندی که معرفت فطری به او دارد ، روی می آورد .

1 / 1 1معنای «اله»امام علی علیه السلام در دعا :تو ای معبود من ، آن مالکی هستی که بر پادشاهان ، پادشاهی ، و قدرتمندان در برابر هیبت تو خاکسارند و دوستان به فرمان تو گردن نهاده اند و به واسطه الوهیّتت ، دارای شکوه و نعمتی .

امام علی علیه السلام :آن که به ذاتش شناخته شود ، خدا نیست . او با دلیل ، به سوی خود ، دلالت می کند و با شناخت ، به خود ، ره نمون می شود .

.


ص: 508

عنه علیه السلام :اللّهُمَّ أَنتَ الَّذی لایَتَعاظَمُکَ غُفرانُ الذُّنوبِ وکَشفُ الکُروبِ... لِأَنَّکَ الباقِی الرَّحیمُ الَّذی تَسَربَلتَ (1) بِالرُّبوبِیَّهِ، وتَوَحَّدتَ بِالإِلهِیَّهِ وتَنَزَّهتَ مِنَ الحَیثوثِیَّهِ ، فَلَم یَجِدکَ واصِفٌ مَحدودا بِالکَیفوفِیَّهِ... . (2)

الإمام الحسن علیه السلام لَمّا سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ یَسمَعُ الشَّیءَ فَیَذکُرُهُ دَهرا ، ثُمَّ یَنساهُ فی وَقتِ الحاجَهِ إِلَیهِ کَیفَ هذا؟ :أَمَّا الرَّجُلُ الَّذی یَنسَی الشَّیءَ ثُمَّ یَذکُرُهُ ، فَما مِن أَحدٍ إِلّا عَلی رَأَسِ فُؤادِهِ حُقَّهٌ مَفتوحَهُ الرَّأَسِ، فَإِذا سَمِعَ الشَّیءَ وَقَعَ فیها، فَإِذا أَرادَ اللّهُ أَن یُنسِیَها أَطبَقَ عَلَیها، وإِذا أَرادَ اللّهُ أَن یُذَکِّرَهُ فَتَحَها، وهذا دَلیلُ الإِلهِیَّهِ. (3)

الإمام زین العابدین علیه السلام :اللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ بَدیعَ السَّماواتِ وَالأَرضِ، ذَا الجَلالِ وَالإِکرامِ، رَبَّ الأَربابِ ، وإِلهَ کُلِّ مَألوهٍ ، وخالِقَ کُلِّ مَخلوقٍ. (4)

الإمام الباقر علیه السلام :إِنَّ تَفسیرَ الإلهِ هُوَ الَّذی أَلِهَ الخَلقُ عَن دَرکِ ماهِیَّتِهِ وکَیفِیَّتِهِ ، بِحِسٍّ أَو بِوَهمٍ ، لا بَل هُوَ مُبدِعُ الأَوهامِ وخالِقُ الحَواسِّ . (5)

عنه علیه السلام فی قُنوتِهِ :اللّهُمَّ . . . بِعُبَیدِکَ ضَعفُ البَشَرِیَّهِ وعَجزُ الإِنسانِیَّهِ، ولَکَ سُلطانُ الإِلهِیَّهِ ومَلکَهُ البَرِیَّهِ. (6)

الإمام الصادق علیه السلام :قَدِمَ وَفدٌ مِن أَهلِ فِلَسطینَ عَلَی الباقِرِ علیه السلام فَسَأَلوهُ عَن مَسائِلَ فَأَجابَهُم، ثُمَّ سَأَلوهُ عَنِ الصَّمَدِ ، فَقالَ: تَفسیرُهُ فیهِ ؛ الصَّمَدُ خَمسَهُ أَحرُفٍ : فَالأَلِفُ دَلیلٌ عَلی إِنِّیَّتِهِ، وهُوَ قَولُهُ عز و جل : «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ» (7) وذلِکَ تَنبیهٌ وإِشارَهٌ إِلَی الغائِبِ عَن دَرکِ الحَواسِّ، وَاللّامُ دَلیلٌ عَلی إِلهِیَّتِهِ بِأَنَّهُ هُوَ اللّهُ، وَالأَلِفُ وَاللّامُ مُدغَمانِ لا یَظهَرانِ عَلَی اللِّسانِ ، ولا یَقَعانِ فِی السَّمعِ ، ویَظهَرانِ فِی الکِتابَهِ، دَلیلانِ عَلی أَنَّ إِلهِیَّتَهُ بِلُطفِهِ خافِیَهٌ لا تُدرَکُ بِالحَواسِّ، ولا تَقَعُ فی لِسانِ واصِفٍ ولا أُذُنِ سامِعٍ ؛ لِأَنَّ تَفسیرَ الإِلهِ هُوَ الَّذی أَلِهَ الخَلقُ عَن دَرکِ ماهِیَّتِهِ وکَیفِیَّتِهِ بِحِسٍّ أَو بِوَهمٍ، لا بَل هُوَ مُبدِعُ الأَوهامِ ، وخالِقُ الحَواسِّ، وإِنَّما یَظهَرُ ذلِکَ عِندَ الکِتابَهِ، [فَهُوَ] (8) دَلیلٌ عَلی أَنَّ اللّهَ سُبحانَهُ أَظهَرَ رُبوبیَّتَهُ فی إِبداعِ الخَلقِ، وتَرکیبِ أَرواحِهِمُ اللَّطیفَهِ فی أَجسادِهِمُ الکَثیفَهِ، فَإِذا نَظَرَ عَبدٌ إِلی نَفسِهِ لَم یَرَ روحَهُ، کَما أَنَّ لامَ الصَّمَدِ لا تَتَبَیَّنُ ولا تَدخُلُ فی حاسَّهٍ مِنَ الحَواسِّ الخَمسِ، فَإِذا نَظَرَ إِلَی الکِتابَهِ ظَهَرَ له ما خَفِیَ ولَطُفَ . فَمَتی تَفَکَّرَ العَبدُ فی ماهِیَّهِ البارِئِ وکَیفِیَّتِهِ، أَلِهَ فیهِ وتَحَیَّرَ ، ولَم تُحِط فِکرَتُهُ بِشَیءٍ یَتَصَوَّرُ لَهُ ؛ لِأَنَّهُ عز و جل خالِقُ الصُّوَرِ، فَإِذا نَظَرَ إِلی خَلقِهِ ثَبَتَ لَهُ أَنَّهُ عز و جل خالِقُهُم ومُرَکِّبُ أَرواحِهِم فی أَجسادِهِم. (9)

.

1- .السِّرْبال : القمیص ، وتسربل : أی لبس السربال (الصحاح : ج 5 ص 1729 «سربل»).
2- .البلد الأمین : ص 96 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 146 ح 9 .
3- .تفسیر القمّی : ج 2 ص 45 عن الإمام الصادق علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 61 ص 39 ح 9 .
4- .الصحیفه السجّادیّه : ص 185 الدعاء 47 ، المصباح للکفعمی : ص 886 .
5- .التوحید : ص 92 ح 6 ، معانی الأخبار : ص 7 ح 3 کلاهما عن وهب بن وهب القرشی عن الإمام الصادق علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 224 ح 15 .
6- .مهج الدعوات: ص 71 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 216 ح 1 .
7- .آل عمران : 18 .
8- .ما بین المعقوفین سقط من المصدر ، وأثبتناه من بحار الأنوار .
9- .التوحید : ص 92 ح 6 ، معانی الأخبار : ص 7 ح 3 کلاهما عن وهب بن وهب القرشیّ ، بحار الأنوار : ج 3 ص 224 ح 15 .

ص: 509

امام علی علیه السلام :خدایا! تو کسی هستی که آمرزیدن گناهان و زدودن غم و رنج ها بر تو سخت نیست ... ؛ زیرا تو آن جاویدانِ مهربانی هستی که جامه ربوبیت در پوشیده ای و در الوهیّت ، یگانه ای و از زمان و مکان داشتن ، وارسته ای و هیچ وصف کننده ای ، تو را محدود به چگونگی نیافت .

امام حسن علیه السلام در پاسخ این پرسش که : گاه انسان ، مطلبی را می شنود و پیوسته در یادش هست ؛ امّا وقتی که به آن نیاز دارد ، از یادش می رود . سبب چیست؟ :گاهی هم انسان چیزی را فراموش می کند و دوباره یادش می آید . علتش آن است که روی دل هر فردی یک قوطیِ در باز وجود دارد ، و چون مطلبی بشنود ، آن مطلب ، داخل آن قوطی می افتد ، و هر گاه خداوند بخواهد آن را از یاد او ببرد ، درِ قوطی را می بندد ، و هر گاه بخواهد آن را به یادش آورد ، درِ قوطی را باز می کند! و این ، خود ، دلیل بر اُلوهیت (وجود خدا) است .

امام زین العابدین علیه السلام :بار خدایا! ستایش ، تو راست ، ای پدید آورنده آسمان ها و زمین ، ای بافرّ و ارج ، ای پروردگار پروردگاران ، ای معبود هر معبود ، (1) و ای آفریننده هر مخلوق !

امام باقر علیه السلام :اله ، به معنای کسی است که خلایق ، از درک چیستی و چونی او به واسطه حس یا وهْم ، درمانده اند ؛ چرا که او خود ، پدیدآورنده وهْم ها و آفریننده حس هاست .

امام باقر علیه السلام : در قنوتش :بار خدایا! ... این بنده کوچک تو ، اسیر ضعف بشری و عجز انسانی است و تو راست سلطنت خدایی و پادشاهی بر خلایق .

امام صادق علیه السلام :هیئتی از مردم فلسطین ، بر امام باقر علیه السلام وارد شدند و از ایشان پرسش هایی کردند و ایشان پاسخ آنها را داد . آن گاه در باره «صمد» سؤال کردند . فرمود : «تفسیرش در خود آن است : الصمد ، پنج حرف است : الف ، نشانه اِنّیّت (وجود) اوست . خداوند عز و جل می فرماید : «خدا گواهی می دهد که معبودی جز او نیست» و این ، تذکّر و اشارتی است به آنچه از دسترس حواس به دور است . لام ، نشانه الاهیّت اوست و این که او اللّه است . الف و لام (اَل) که در یکدیگر ادغام می شوند و به تلفّظ در نمی آیند و به گوش نمی خورند و تنها در نوشتنْ نمودار می شوند ، نشان آن اند که الاهیّت او ، به سبب لطیف بودنش ، پنهان است و با حواس ، درک نمی شود و نه زبان هیچ وصف کننده ای می تواند او را وصف کند و نه گوش هیچ شنونده ای او را درمی یابد ؛ زیرا تفسیر و معنای اله ، کسی است که خلق ، از رسیدن به چیستی و چونی او به وسیله حس یا وهم ، درمانده اند ؛ چرا که او خود ، پدیدآورنده وهم ها و آفریننده حس هاست ، و نمودار شدن آن (اَل) در نوشتن ، نشان آن است که خداوند پاک ، ربوبیّت خویش را در آفرینش خلق و ترکیب جان های لطیف آنها در کالبدهای ستبرشان نمودار ساخت ، به طوری که هر گاه بنده در خود بنگرد ، جانش را نبیند . چنان که حرف لام در الصمد ، در هیچ حسّی از حواسّ پنجگانه وارد نمی شود و ظهور ندارد ؛ امّا چون [انسان] به نوشته بنگرد ، آنچه بر او پوشیده و پنهان بود ، برایش آشکار می گردد . پس هر گاه بنده در چیستی و چونی آفریدگار بیندیشد ، در او درمانده و سرگردان می شود و اندیشه اش به چیزی که خدا را برایش به تصویر کشد ، احاطه نمی یابد ؛ زیرا او عز و جل آفریننده صورت هاست ، و چون به مخلوقات او بنگرد ، برایش ثابت می شود که او عز و جلآفریننده آنها و نشاننده جان های آنها در کالبدهایشان است» .

.

1- .در معنای این بند از حدیث ، چنین نیز گفته اند : اله ، یا به معنای مالک و صاحب تأثیر و تصرّف در آفریدن و فرمان روایی است که در این صورت ، «اله» یعنی مالک و «مألوه» یعنی مملوک . پس معنای عبارت ، چنین می شود : «ای مالک هر مملوکی! » و یا به معنای عبودیت است که در این صورت ، اله ، به معنای معبود است و «مألوه» یعنی کسی که دارای «اله» است . و معنای عبارت چنین می شود : «ای معبود هر که معبودی دارد !» .

ص: 510

الکافی عن هشام بن الحکم :قالَ أَبو شاکِرٍ الدَّیَصانِیُّ : إِنَّ فِی القُرآنِ آیَهً هِیَ قَولُنا. قُلتُ : ما هِیَ؟ فَقالَ: «وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّمَاءِ إِلَهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلَهٌ» (1) . فَلَم أَدرِ بِما أُجیبُهُ! فَحَجَجتُ ، فَخَبَّرتُ أَبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام ، فَقالَ: هذا کَلامُ زَندیقٍ خَبیثٍ، إِذا رَجَعتَ إِلَیهِ فَقُل لَهُ: مَا اسمُکَ بِالکوفَهِ؟ فَإِنَّهُ یَقولُ: فُلانٌ . فَقُل لَهُ : مَا اسمُکَ بِالبَصرَهِ؟ فَإِنَّهُ یَقولُ: فُلانٌ . فَقُل: کَذلِکَ اللّهُ رَبُّنا فِی السَّماءِ إِلهٌ وفِی الأَرضِ إِلهٌ ، وفِی البِحارِ إِلهٌ وفِی القِفارِ إِلهٌ وفی کُلِّ مَکانٍ إِلهٌ . قالَ: فَقَدِمتُ فَأَتَیتُ أَبا شاکِرٍ فَأَخبَرتُهُ، فَقالَ: هذِهِ نُقِلَت مِنَ الحِجازِ. (2)

.

1- .الزخرف : 84 .
2- .الکافی : ج 1 ص 128 ح 10 .

ص: 511

الکافی به نقل از هِشام بن حَکَم :ابو شاکر دیصانی گفت : در قرآن ، آیه ای است که همان سخن ماست . گفتم : کدام آیه؟ گفت : «و او کسی است که هم در آسمان ، خداست و هم در زمین ، خداست» . من ندانستم چه جوابی به او بدهم! به حج که رفتم ، ماجرا را به آگاهی امام صادق علیه السلام رساندم . ایشان فرمود : «این ، سخن زِندیقی پلید است . چون نزدش بازگشتی ، به او بگو : نام تو در کوفه چیست؟ خواهد گفت : فلان . بگو : نامت در بصره چیست؟ خواهد گفت : همان فلان . بگو : پروردگار ما ، اللّه ، نیز چنین است : در آسمان خداست ، در زمین خداست ، در دریاها خداست ، در بیابان ها خداست ، و در همه جا خداست» . من باز گشتم و نزد ابو شاکر رفتم و [همان را که امام علیه السلام فرموده بود ،] به او گفتم . ابو شاکر گفت : این [جواب] ، از حجاز آمده است!

.


ص: 512

الإمام الرضا علیه السلام مِن کَلامٍ لَهُ فی تَوحیدِ اللّهِ سُبحانَهُ :لَهُ مَعنَی الرُّبوبِیَّهِ إِذ لا مَربوبَ ، وحَقیقَهُ الإِلهِیَّهِ إِذ لا مَألوهَ. (1)

1 / 1 2مَعنَی «اللّه » عز و جلالإمام علیّ علیه السلام :«اللّهُ» مَعناهُ المَعبودُ الَّذی یَألَهُ فِیهِ الخَلقُ ویؤلَهُ إِلَیهِ ، وَاللّهُ هُوَ المَستورُ عَن دَرکِ الأَبصارِ ، المَحجوبُ عَنِ الأَوهامِ وَالخَطَراتِ . (2)

الإمام زین العابدین علیه السلام لَمّا سُئِلَ عَن مَعنی بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ :حَدَّثَنی أَبی، عَن أخیهِ الحَسَنِ ، عَن أبیهِ أَمیرِ المُؤمِنینَ علیهم السلام أَنَّ رَجُلاً قامَ إِلَیهِ فَقالَ: یا أَمیرَ المُؤمِنینَ، أخبِرنی عَن «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» ما مَعناهُ؟ فَقالَ: إِنَّ قَولَکَ : «اللّهُ» أَعظَمُ اسمٍ مِن أَسماءِ اللّهِ عز و جل ، وهُوَ الاِسمُ الَّذی لا یَنبَغی أَن یُسَمّی بِهِ غَیرُ اللّهِ، ولَن یَتَسَمَّ بِهِ مَخلوقٌ. فَقالَ الرَّجُلُ: فَما تَفسیرُ قَولِهِ : «اللّه »؟ قالَ: هُوَ الَّذی یَتَأَلَّهُ (3) إِلَیهِ عِندَ الحَوائِجِ وَالشَّدائِدِ کُلُّ مخَلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن جَمیعِ مَن هُوَ دونَهُ، وتَقَطُّعِ الأَسبابِ مِن کُلِّ مَن سِواهُ، وذلِکَ أَنَّ کُلَّ مُتَرَئِّسٍ فی هذِهِ الدُّنیا ومُتَعَظِّمٍ فیها وإِن عَظُمَ غِناؤُهُ وطُغیانُهُ ، وکَثُرَت حَوائِجُ مَن دونَهُ إِلَیهِ فَإِنَّهُم سَیَحتاجونَ حَوائِجَ لا یَقدِرُ عَلَیها هذَا المُتَعاظِمُ، وکَذلِکَ هذَا المُتَعاظِمُ یَحتاجُ حَوائِجَ لا یَقدِرُ عَلَیها، فَیَنقَطِعُ إِلَی اللّهِ عِندَ ضَرورَتِهِ وفاقَتِهِ، حَتّی إِذا کَفی هَمَّهُ عادَ إِلی شِرکِهِ ؛ أَما تَسمَعُ اللّهَ عز و جلیَقولُ: «قُلْ أَرَءَیْتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَهُ أَغَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ * بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِن شَاءَ وَتَنسَوْنَ مَا تُشْرِکُونَ» . (4) فَقالَ اللّهُ عز و جل لِعِبادِهِ: أَیُّهَا الفُقَراءُ إِلی رَحمَتی، إِنّی قَد أَلزَمتُکُمُ الحاجَهَ إِلَیَّ فی کُلِّ حالٍ، وذِلَّهَ العُبودِیَّهِ فی کُلِّ وَقتٍ، فَإِلَیَّ فَافزَعوا فی کُلِّ أَمرٍ تَأخُذونَ فیهِ وتَرجونَ تَمامَهُ وبُلوغَ غایَتِهِ، فَإِنّی إِن أَرَدتُ أَن أُعطِیَکُم لَم یَقدِر غَیری عَلی مَنعِکُم، وإِن أَرَدتُ أَن أَمنَعَکُم لَم یَقدِر غَیری عَلی إِعطائِکُم، فَأَنَا أَحَقُّ مَن سُئِلَ ، وأَولی مَن تُضُرِّعَ إِلَیهِ، فَقولوا عِندَ افتِتاحِ کُلِّ أَمرٍ صَغیرٍ أَو عَظیمٍ : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» أَی أَستَعینُ عَلی هذَا الأَمرِ بِاللّهِ الَّذی لا یَحِقُّ العِبادَهُ لِغَیرِهِ ، المُغیثِ إِذَا استُغیثَ، وَالمُجیبِ إِذا دُعِیَ، الرَّحمنِ الَّذی یَرحَمُ بِبَسطِ الرِّزقِ عَلَینَا، الرَّحیمِ بِنا فی أَدیانِنا ودُنیانا وآخِرَتِنا، خَفَّفَ عَلَینَا الدّینَ وجَعَلَهُ سَهلاً خَفیفا، وهُوَ یَرحَمُنا بِتَمَیُّزِنا مِن أَعدائِهِ. (5)

.

1- .الأمالی للمفید : ص 256 ح 4 عن محمّد بن زید الطبریّ ، التوحید : ص 38 ح 2 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج1 ص 152 ح 51 کلاهما عن محمّد بن یحیی بن عمر بن علیّ بن أبی طالب علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 229 ح 3 .
2- .التوحید : ص 89 ح 2 عن وهب بن وهب القرشی عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 222 .
3- .ألَهَ : عَبَدَ . وتقول : ألَهَ ؛ أی تحیَّر (الصحاح : ج 6 ص 2223 «أله»).
4- .الأنعام : 40 و 41 .
5- .التوحید : ص 231 ح 5 ، التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکریّ علیه السلام : ص 27 ح 9 کلاهما عن الإمام العسکری علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 92 ص 232 ح 14 .

ص: 513



1 / 1 - 2 معنای «اللَّه»

امام رضا علیه السلام از گفتار ایشان در باب یکتایی خداوند سبحان :آن گاه که هنوز مربوبی نبود ، معنای ربوبیّت در خداوند بود و زمانی که هنوز مألوهی وجود نداشت ، حقیقت الوهیت در او بود .

1 / 1 2معنای «اللّه »امام علی علیه السلام :اللّه ، به معنای معبودی است که خلق در او حیران اند و به او پناه برده می شود . و خدا آن کسی است که از دریافت دیده ها پنهان و از وهم ها و اندیشه ها پوشیده است .

امام زین العابدین علیه السلام در پاسخ سؤال از معنای «بسم اللّه الرحمن الرحیم» :پدرم ، از برادرش حسن علیه السلام ، از پدرش امیر مؤمنان علیه السلام برایم نقل کرد که مردی رو به ایشان کرد و گفت : ای امیر مؤمنان! مرا از معنای «بسم اللّه الرحمن الرحیم» آگاه کن . ایشان فرمود : «اللّه ، بزرگ ترین نام خداوند عز و جل است ، و آن ، نامی است که نهادنش بر غیر خدا روا نیست ، و هیچ مخلوقی هرگز بدین نام ، نامیده نمی شود» . مرد گفت : اللّه ، به چه معناست؟ فرمود : «اللّه ، یعنی کسی که هر مخلوقی در هنگام نیازها و سختی ها ، وقتی امیدش از همه کس قطع و دستش از همه چیزْ جز او کوتاه می شود ، به او پناه می آورد ؛ چرا که هر سرکرده ای و هر متکبّری در این دنیا ، هر اندازه هم ثروت و قدرت داشته باشد و فرودستانش به او نیازمند باشند ، باز نیازهایی در مردم هست که این متکبّر ، از عهده برآوردن آنها بر نمی آید ، و خود او نیز نیازهایی پیدا می کند که قادر به تأمین آنها نیست . لذا در هنگام ناچاری و نیازمندی اش ، به خدا روی می آورد و چون گرفتاری اش برطرف شد ، به شرک ورزی خویش باز می گردد . آیا نشنیده ای که خداوند عز و جلمی فرماید : «بگو : به من بگویید اگر عذاب خدا یا رستاخیز ، شما را در یابد ، آیا جز خدای را می خوانید ، اگر راستگویید؟ نه ، بلکه تنها او را می خوانید و او اگر خواهد اندوهی را که به خاطر آن می خوانیدش ، از شما باز می گشاید و انبازی را که برای خدا می آرید ، خود از یاد می برید» . خداوند عز و جل به بندگانش می فرماید : ای محتاجانِ رحمت من! من شما را همواره نیازمند خودم قرار دادم ، و همیشه بنده خوار خویشم ساختم . پس در هر کاری که پیش می گیرید و امید به اتمام آن و رسیدن به انجامش دارید ، به من پناه بیاورید و از من یاری بطلبید ؛ زیرا من اگر بخواهم چیزی را به شما عطا کنم ، هیچ کس نمی تواند به شما ندهد ، و اگر بخواهم چیزی را به شما ندهم ، غیر من نمی تواند به شما عطا کند . پس من سزاوارترین کسی هستم که باید مورد درخواست قرار گیرد ، و شایسته ترین کسی هستم که باید به درگاهش تضرّع شود . بنا بر این ، در هنگام شروع هر کار کوچک یا بزرگی ، بسم اللّه الرحمن الرحیم بگویید ؛ یعنی در این کار ، از خدایی کمک می طلبم که عبادت ، حقِّ جز او نیست ؛ خدایی که هر گاه از او فریادخواهی شود ، به فریاد می رسد و هر گاه صدا زده شود ، جواب می دهد ؛ خدای مهرگستری که با گسترانیدن [سفره ]روزی ، بر ما مهر می آورد ؛ خدای مهربانی که در امور دین و دنیا و آخرتمان با ما مهربان است ؛ دین را برای ما سبک گردانیده و آن را آسان و کم زحمت قرار داده است و با جدا ساختن ما از دشمنانش ، بر ما رحمت آورده است» .

.


ص: 514

الإمام الباقر علیه السلام :«اللّهُ» مَعناهُ المَعبودُ الَّذی أَلِهَ الخَلقُ عَن دَرکِ ماهِیَّتِهِ ، وَالإِحاطَهِ بِکَیفِیَّتِهِ ، ویَقولُ العَرَبُ: أَلِهَ الرَّجُلُ إِذا تَحَیَّرَ فِی الشَّیءِ فَلَم یُحِط بِهِ عِلما ، ووَلَهَ إِذا فَزِعَ إِلی شَیءٍ مِمّا یَحْذَرُهُ ویَخافُهُ ، فَالإلهُ هُوَ المَستورُ عَن حَواسِّ الخَلقِ . . . فَمَعنی قَولِهِ : «اللّهُ أَحَدٌ» المَعبودُ الَّذی یَألَهُ الخَلقُ عَن إِدراکِهِ ، وَالإِحاطَهِ بِکَیفِیَّتِهِ ، فَردٌ بِإِلهِیَّتِهِ ، مُتَعالٍ عَن صِفاتِ خَلقِهِ . (1)

.

1- .التوحید : ص 89 ح 2 عن وهب بن وهب القرشی عن الإمام الصادق علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 222 .

ص: 515

امام باقر علیه السلام :اللّه ، به معنای معبودی است که خلق ، از دریافت چیستی او و احاطه یافتن بر چگونگی اش درمانده اند . عرب می گوید : «اَلَهَ الرَّجُلُ» ، یعنی «در آن چیز ، حیران شد و نتوانست آن را از هر جهت بشناسد» ، و [می گوید : ]«وَلَه» ، یعنی «پناه برد به چیزی ، به خاطر ترس و حذر از چیزی» . پس ، «اِله» آن است که از حواسّ خلق ، پوشیده است ... و جمله «اللّهُ أحَدٌ» ، یعنی «معبودی است که خلق در ادراک او و شناخت همه جانبه چگونگی اش حیران اند و در الاهیّت ، منحصر به فرد است و از صفات مخلوقاتش مُبَرّاست» .

.


ص: 516

الإمام الکاظم علیه السلام فی مَعنَی «اللّهِ» :اِستَولی عَلی ما دَقَّ وجَلَّ . (1)

الإمام الرضا علیه السلام :إِنَّ فی تَسمِیَهِ اللّهِ عز و جل الإِقرارَ بِرُبوبِیَّتِهِ وتَوحیدِهِ . (2)

راجع : ص498 ح4 و ص 500 ح 5 وص518 ح 30. و بحار الأنوار : ج3 ص 226 .

1 / 1 3مَعنی «اللّهُ أَکبَرُ»رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی تَفسیرِ «اللّهُ أَکبَرُ» :أَمّا قَولُهُ : «اللّهُ أَکبَرُ» فَهِیَ کَلِمَهٌ لَیسَ أَعلاها کَلامٌ ، وأَحَبُّها إِلَی اللّهِ ، یَعنی لَیسَ أَکبَرُ مِنهُ ؛ لِأَنَّهُ یُستَفتَحُ الصَّلواتُ بِهِ ، لِکَرامَتِهِ عَلَی اللّهِ ، وهُوَ اسمٌ مِن أَسماءِ اللّهِ الأَکبَرِ . (3)

الکافی عن ابن محبوب عمّن ذکره عن الإمام الصّادق علیه السلام ، قال :قالَ رَجُلٌ عِندَهُ : «اللّهُ أَکبَرُ» . فَقالَ : اللّهُ أَکبَرُ مِن أَیِّ شَیءٍ ؟ فَقالَ : مِن کُلِّ شَیءٍ . فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : حَدَّدتَهُ . فَقالَ الرَّجُلُ : کَیفَ أَقولُ ؟ قالَ : قُل : اللّهُ أَکبَرُ مِن أَن یُوصَفَ . (4)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 115 ح 3 ، معانی الأخبار : ص 4 ح 1 ، التوحید : ص 230 ح 4 کلّها عن الحسن بن راشد وراجع : المحاسن : ج 1 ص 372 ح 812 وبحار الأنوار : ج 3 ص 336 ح 44 .
2- .عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 93 ح 1 ، علل الشرائع : ص 482 ح 1 کلاهما عن محمّد بن سنان ، بحار الأنوار : ج 65 ص 323 ح 27 .
3- .الاختصاص : ص 34 عن الحسین بن عبد اللّه عن أبیه عن جدّه عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام .
4- .الکافی : ج 1 ص 117 ح 8 ، التوحید : ص 313 ح 1 ، معانی الأخبار : ص 11 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 366 ح 20 .

ص: 517



1 / 1 - 3 معنای «اللَّه أکبر»

امام کاظم علیه السلام در معنای «اللّه » :[یعنی] بر هر ریز و درشتی استیلا دارد .

امام رضا علیه السلام :در «بسم اللّه » ، اقرار به ربوبیت خدا و توحید اوست .

ر . ک : ص 499 ح 4 و ص 501 ح 5 و ص 518 ح 30 بحار الأنوار : ج 3 ص 226 .

1 / 1 3معنای «اللّه اکبر»پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در تفسیر «اللّه اکبر» :اللّه أکبر ، سخنی است که بالاتر از آن ، سخنی نیست و محبوب ترین سخن در نزد خداوند است ؛ یعنی : «بزرگ تر از او وجود ندارد» . دلیلش هم این است که نمازها با آن ، آغاز می شود ، به خاطر ارج و احترامی که نزد خدا دارد . اللّه اَکبر ، نامی از بزرگ ترین نام های خداست .

الکافی به نقل از ابن محبوب ، از شخصی که نامش را بُرد :مردی نزد امام صادق علیه السلام گفت : اللّه اکبر (خدا ، بزرگ تر است) . ایشان فرمود : «خدا از چه چیزی بزرگ تر است؟» . مرد گفت : از همه چیز . امام صادق علیه السلام فرمود : «او را محدود ساختی» . مرد گفت : چه بگویم؟ فرمود : «بگو : خدا بزرگ تر از آن است که به وصف در آید» .

.


ص: 518

الکافی عن جمیع بن عمیر :قالَ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : أیُّ شَیءٍ «اللّهُ أکبَرُ» ؟ فَقُلتُ : اللّهُ أَکبَرُ مِن کُلِّ شَیءٍ . فَقالَ : وکانَ ثَمَّ شَیءٌ فَیَکونُ أَکبَرَ مِنهُ ؟! فَقُلتُ : وما هُوَ ؟ قالَ : اللّهُ أَکبَرُ مِن أَن یُوصَفَ . (1)

راجع : موسوعه العقائد الإسلامیّه (معرفه اللّه ) : ج 4 ص 457 (التعرّف علی الصفات الثبوتیّه / الکبیر ، المتکبّر) .

1 / 1 4مَعنی «بِاسمِ اللّهِ» عز و جلالتوحید عن الحسن بن علیّ بن فضّال :سَأَلتُ الرِّضا عَلِیَّ بنَ موسی علیهماالسلام عَن «بِاسمِ اللّهِ» . قالَ : مَعنی قَولِ القائِلِ : بِاسمِ اللّهِ ، أَی أسِمُ عَلی نَفسی سِمَهً مِن سِماتِ اللّهِ عز و جل ؛ وهِیَ العِبادَهُ . قالَ : فَقُلتُ لَهُ : ما السِّمَهُ ؟ فَقالَ : العَلامَهُ . (2)

.

1- .الکافی : ج 1 ص 118 ح 9 ، التوحید : ص 313 ح 2 عن جمیع بن عمرو ، معانی الأخبار : ص 11 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 376 ح 827 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 218 ح 1 .
2- .التوحید : ص 229 ح 1 ، معانی الأخبار : ص 3 ح 1 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 260 ح 19 وفیه «العبودیّه» بدل «العباده» ، بحار الأنوار : ج 92 ص 230 ح 9 .

ص: 519



1 / 1 - 4 معنای «بسم اللَّه»

الکافی به نقل از جمیع بن عمیر :امام صادق علیه السلام [به من] فرمود : «اللّه اکبر ، به چه معناست؟» . گفتم : خدا ، بزرگ تر از همه چیز است . فرمود : «مگر چیزی وجود دارد که خدا بزرگ تر از آن باشد؟!» . گفتم : پس به چه معناست؟ فرمود : «خدا ، بزرگ تر از آن است که وصف شود» .

ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 6 (خداشناسی) ص 571 (شناختن صفات ثبوتی خدا / کبیر، مُتکبِّر)

1 / 1 4معنای «بسم اللّه »التوحید به نقل از حسن بن علی بن فضّال :از امام رضا علیه السلام در باره «بسم اللّه » پرسیدم . فرمود : «وقتی کسی می گوید : بسم اللّه ، یعنی سِمَتی از سِمَت های خداوند عز و جل را که عبادت (بندگی) است بر خود می نهم» . گفتم : «سِمَت» چیست؟ فرمود : «داغ و نشان» .

.


ص: 520

الکافی عن عبد اللّه بن سنان :سَأَلتُ أَبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام عَن تَفسیرِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» قالَ: الباءُ بَهاءُ اللّهِ، وَالسّینُ سَناءُ اللّهِ، وَالمیمُ مَجدُ اللّهِ . ورَوی بَعضُهُم : المیمُ مُلکُ اللّهِ وَاللّهُ إِلهُ کُلِّ شَیءٍ ، الرَّحمنُ بِجَمیعِ خَلقِهِ ، وَالرَّحیمُ بِالمُؤمِنینَ خاصَّهً. (1)

الإمام العسکریّ علیه السلام فی قَولِ اللّهِ عز و جل : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» :اللّهُ هُوَ الَّذی یَتَأَلَّهُ إِلَیهِ عِندَ الحَوائِجِ وَالشَّدائِدِ کُلُّ مَخلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن کُلِّ مَن هُوَ دونَهُ ، وتَقَطُّعِ الأَسبابِ مِن جَمیعِ ما سِواهُ ، یَقولُ : «بِاسمِ اللّهِ» أَی أَستَعینُ عَلی أُموری کُلِّها بِاللّهِ الَّذی لا تَحِقُّ العِبادَهُ إِلّا لَهُ ، المُغیثِ إِذَا استُغیثَ ، وَالمُجیبِ إِذا دُعِیَ . (2)

راجع : ص 512 ح 23 .

.

1- .الکافی : ج 1 ص 114 ح 1 ، التوحید : ص 230 ح 2 ، معانی الأخبار : ص 3 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 231 ح 11.
2- .التوحید : ص 230 ح 5 ، معانی الأخبار : ص 4 ح 2 کلاهما عن محمّد بن زیاد ومحمّد بن سیّار ، التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام : ص 21 ح 5 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 41 ح 16 .

ص: 521

الکافی به نقل از عبد اللّه بن سنان :از امام صادق علیه السلام تفسیر «بسم اللّه الرحمن الرحیم» را پرسیدم . فرمود : «باء ، اشاره به بهای (زیباییِ خیره کننده) خداست ، و سین ، اشاره به سنای (بلندمرتبگی و رفعت) خدا ، و میم ، اشاره به مجد (شکوه و فرّ) خدا و اللّه ، یعنی معبود (معشوق) همگان . رحمان ، یعنی نسبت به همه خلقش مهربان است ، و رحیم ، یعنی مهربانیِ ویژه اش به مؤمنان» . و از بعضی از اهل بیت علیهم السلام روایت شده است که : «میم ، اشاره به مُلک (مالکیت و سلطنت) خداست» .

امام عسکری علیه السلام در باره این سخن خداوند عز و جل : «بسم اللّه الرحمن الرحیم» :اللّه ، همان کسی است که هر مخلوقی ، در هنگام نیازها و سختی ها ، وقتی امیدش از همه کس قطع و دستش از همه چیزْ جز او کوتاه می شود ، می گوید : «بسم اللّه » ، یعنی در همه کارهایم ، از خداوندی کمک می جویم که پرستیدنِ جز او سزاوار نیست ؛ همو که هر گاه از او فریادخواهی شود ، به فریاد می رسد و هر گاه بخوانندش ، پاسخ می دهد .

ر . ک : ص 513 ح 23 .

.


ص: 522

الفصل الثانی: أصناف أسماء اللّه عز و جل2 / 1الأَسماءُ اللَّفظِیَّهُالإمام علیّ علیه السلام :ما مِن حَرفٍ إِلّا وهُوَ اسمٌ مِن أَسماءِ اللّهِ عز و جل . (1)

الإمام الصادق علیه السلام :هذِهِ «کهیعص» أَسماءُ اللّهِ مُقَطَّعَهً . (2)

2 / 2الأَسماءُ التَّکوِینِیَّهُالإمام علیّ علیه السلام :أَنَا أَسماءُ اللّهِ الحُسنی ، وأَمثالُهُ العُلیا ، وآیاتُهُ الکُبری . (3)

عنه علیه السلام :نَحنُ الاِسمُ المَخزونُ المَکنونُ ، نَحنُ الأَسماءُ الحُسنَی الَّتی إِذا سُئِلَ اللّهُ عز و جل بِها أَجابَ ، نَحنُ الأَسماءُ المَکتوبَهُ عَلَی العَرشِ . (4)

.

1- .التوحید : ص 235 ح 2 ، معانی الأخبار : ص 44 ح 2 کلاهما عن یزید بن الحسن عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 320 ح 4 .
2- .تفسیر القمّی : ج 2 ص 48 عن أبی بصیر ، بحار الأنوار : ج 92 ص 376 ح 4 .
3- .مختصر بصائر الدرجات : ص 34 عن أبی حمزه الثمالی عن الإمام الباقر علیه السلام ، بحار الأنوار : ج 53 ص 47 ح 20 .
4- .بحار الأنوار : ج 27 ص 38 ح 5 نقلاً عن حسن بن سلیمان فی کتاب المحتضر ، مدینه المعاجز : ج 1 ص 556 ح 351 نقلاً عن بعض علماء الامامیه فی کتاب منهج التحقیق إلی سواء الطریق وکلاهما عن سلمان .

ص: 523



فصل دوم : انواع نام های خدا

2 / 1 نام های لفظی

2 / 2 نام های تکوینی

فصل دوم : انواع نام های خدا2 / 1نام های لفظیامام علی علیه السلام :هیچ حرفی نیست ، مگر این که آن حرف ، نامی از نام های خداوند عز و جلاست .

امام صادق علیه السلام :این «کاف ، هاء ، یاء ، عین ، صاد» ، نام های خدایند که تقطیع شده اند .

2 / 2نام های تکوینیامام علی علیه السلام :من ، نام های نیکوی خدا ، نمونه های برین او و نشانه های بزرگ ترینش هستم .

امام علی علیه السلام :ماییم آن نامِ اندوخته و نهفته . ماییم آن نام های نیکو که هر گاه به واسطه آنها از خداوند عز و جل درخواست شود ، اجابت می کند . ماییم آن نام های بنشسته بر عرش .

.


ص: 524

الإمام الباقر علیه السلام فی قَولِهِ تَعالی : «تَبَارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلَالِ وَ الْاءِکْرَامِ» (1) :نَحنُ جَلالُ اللّهِ وکَرامَتُهُ الَّتی أَکرَمَ اللّهُ العِبادَ بِطاعَتِنا . (2)

الإمام الصادق علیه السلام :مِنَّا . . . الاِسمُ المَخزونُ وَالعِلمُ المَکنونُ . (3)

عنه علیه السلام فی زِیارَهِ أَمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام :السَّلامُ عَلَی اسمِ اللّهِ الرَّضِیِّ ، ووَجهِهِ المُضیءِ . (4)

الإمام الرضا علیه السلام :إِذا نَزَلَت بِکُم شِدَّهٌ فَاستَعینوا بِنا عَلَی اللّهِ ، وهُوَ قَولُ اللّهِ : «وَلِلَّهِ الأَْسْمَاءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا» (5) ، قالَ أَبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام : نَحنُ وَاللّهِ الأَسماءُ الحُسنی ، الَّذی لا یُقبَلُ مِن أَحَدٍ إِلّا بِمَعرِفَتِنا ، قالَ: «فَادْعُوهُ بِهَا» . (6)

الإمام الهادی علیه السلام :نَحنُ الکَلِماتُ الَّتی لا تُدرَکُ فَضائِلُنا ولا تُستَقصی . (7)

راجع : بحار الأنوار : ج24 ص 173 (باب إنّهم علیهم السلام کلمات اللّه عز و جل وولایتهم الکلم الطیّب) .

.

1- .الرحمن : 78 .
2- .تفسیر القمّی : ج 2 ص 346 ، بصائر الدرجات : ص 312 ح 12 کلاهما عن سعد بن ظریف ، بحار الأنوار : ج 24 ص 196 ح 20 .
3- .بحار الأنوار : ج 3 ص 137 عن المفضّل بن عمر .
4- .الإقبال : ج 3 ص 133 ، المزار : ص 94 کلاهما عن محمّد بن مسلم ، فرحه الغریّ : ص 47 عن أبی حمزه الثمالی عن الإمام زین العابدین علیه السلام بزیاده «نور» قبل «وجهه» ، بحار الأنوار : ج 100 ص 306 .
5- .الأعراف : 180 .
6- .تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 42 ح 119 ، الکافی : ج 1 ص 143 ح 4 عن معاویه بن عمّار عن الإمام الصادق علیه السلام نحوه ولیس فیه صدره ، الاختصاص : ص 252 ولیس فیه ذیله من «قال أبو عبد اللّه علیه السلام . . .» ، بحار الأنوار : ج 94 ص 5 ح 7 .
7- .الاحتجاج : ج 2 ص 499 ح 331 ، الاختصاص : ص 94 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 400 ، تحف العقول : ص 479 نحوه ، بحار الأنوار : ج 24 ص 174 ح 1 .

ص: 525

امام باقر علیه السلام در باره آیه شریف «خجسته باد نام پروردگار بافرّ و ارج تو» :ماییم آن فرّ و ارج خدا که خداوند ، بندگان را به سبب اطاعت از ما ارج نهاد .

امام صادق علیه السلام :از ماست ... آن نامِ اندوخته و دانشِ نهفته .

امام صادق علیه السلام در زیارت امیر مؤمنان علیه السلام :سلام بر نام پسندیده خدا و روی تابان او .

امام رضا علیه السلام :هر گاه به گرفتاری و بلایی دچار شُدید ، به واسطه ما از خدا کمک بجویید . این فرموده خداست که : «و از آنِ خداست ، نام های نیکو . پس او را به آنها بخوانید» . امام صادق علیه السلام فرمود : «سوگند به خدا که این نام های نیکو ، ماییم که [دعایی] از هیچ کس ، جز با شناخت ما پذیرفته نمی شود که فرمود : «پس او را به آنها بخوانید» » .

امام هادی علیه السلام :ماییم آن کلمات که فضائل ما دریافته و استقصا نمی شوند .

ر . ک : بحار الأنوار : ج 24 ص 173 (باب : إنّهم علیهم السلام کلمات اللّه و ولایتهم الکلم الطیّب) .

.


ص: 526

2 / 3المُستَأثَرُ مِنَ الأَسماءِرسول اللّه صلی الله علیه و آله فی دُعائِهِ المُسَمّی بِالأَسماءِ الحُسنی :یا اللّهُ وَأَسأَلُکَ بِاسمِکَ الَّذی لا یُحیطُ بِهِ عِلمُ العُلَماءِ ، یا اللّهُ وَأَسأَ لُکَ بِاسمِکَ الَّذی لا یَحویهِ حُکمُ الحُکَماءِ . (1)

عنه صلی الله علیه و آله :إِنَّ للّهِِ تَعالی أَربعَهَ آلافِ اسمٍ ؛ أَلفٌ لا یَعلَمُها إِلَا اللّهُ ، وأَلفٌ لا یَعلَمُها إِلَا اللّهُ وَالمَلائِکَهُ ، وأَلفٌ لا یَعلَمُها إِلَا اللّهُ وَالمَلائِکَهُ وَالنَّبِیّونَ ، وأَمَّا الأَلفُ الرّابِعُ فَالمُؤمِنونَ یَعلَمونَهُ ، ثَلاثُمِئَهٍ مِنها فِی التَّوراهِ ، وثَلاثُمِئَهٍ فِی الإِنجیلِ ، وثَلاثُمِئَهٍ فِی الزَّبورِ ، ومِئَهٌ فِی القُرآنِ ، تِسعهٌ وتِسعونَ ظاهِرَهٌ ، وواحِدٌ مَکتومٌ ، مَن أَحصاها دَخَلَ الجَنَّهَ . (2)

عنه صلی الله علیه و آله :ما قالَ عَبدٌ قَطُّ إِذا أَصابَهُ هَمٌّ وحُزنٌ : «اللّهُمَّ إِنّی عَبدُکَ وَابنُ عَبدِکَ وَابنُ أَمَتِکَ ، ناصِیَتی بِیَدِکَ ، ماضٍ فِیَّ حُکمُکَ ، عَدلٌ فِیَّ قَضاؤُکَ ، أَسأَ لُکَ بِکُلِّ اسمٍ هُوَ لَکَ سَمَّیتَ بِهِ نَفسَکَ ، أَو أَنزَلتَهُ فی کتابِکَ ، أَو عَلَّمتَهُ أَحَدا مِن خَلقِکَ ، أَوِ استَأثَرتَ بِهِ فی عِلمِ الغَیبِ عِندَکَ ، أَن تَجعَلَ القُرآنَ رَبیعَ قَلبی ، ونورَ صَدری ، وجَلاءَ حُزنی ، وذَهابَ هَمّی» إِلّا أَذهَبَ اللّهُ عز و جل هَمَّهُ ، وأَبدَلَهُ مَکانَ حُزنِهِ فَرَحا . (3)

الإمام الصادق علیه السلام لِمَن قالَ لَهُ : یَدخُلُنِی الغَمُّ :أَکثِر من أَن تَقولَ : «اَللّهُ اللّهُ رَبّی لا أُشرِکُ بِهِ شَیئا» ، فَإذا خِفتَ وَسوَسَهً أَو حَدیثَ نَفسٍ فَقُل : «اللّهُمَّ إِنّی عَبدُکَ وَابنُ عَبدِکَ وَابنُ أَمَتِکَ ، ناصِیَتی بِیَدِکَ ، عَدلٌ فِیَّ حُکمُکَ ، ماضٍ فِیَّ قَضاؤُکَ ، اللّهُمَّ إِنّی أَسأَ لُکَ بِکُلِّ اسمٍ هُوَ لَکَ أَنزَلتَهُ فی کِتابِکَ ، أَو عَلَّمتَهُ أَحَدا مِن خَلقِکَ ، أَوِ استَأثَرتَ بِهِ فی عِلمِ الغَیبِ عِندَکَ ، أَن تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأَن تَجعَلَ القُرآنَ نورَ بَصَری ، ورَبیعَ قَلبی ، وجَلاءَ حُزنی ، وذَهابَ هَمّی ، اللّهُ اللّهُ رَبّی لا أُشرِکُ بِهِ شَیئا» . (4)

راجع : موسوعه العقائد الإسلامیّه (معرفه اللّه ) : ج 4 ص 395 ح 5007 .

.

1- .البلد الأمین : ص 415 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 259 ح 1 .
2- .عوالی اللآلی : ج 4 ص 106 ح 157 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 211 ح 6 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 168 ح 4318 ، صحیح ابن حبّان : ج 3 ص 253 ح 972 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 1 ص 690 ح 1877 کلّها عن عبد اللّه بن مسعود ، کنز العمّال : ج 2 ص 122 ح 3434 ؛ مصباح المتهجّد : ص 509 ح 588 عن الإمام الکاظم علیه السلام ، مکارم الأخلاق : ج 2 ص 155 ح 2382 کلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 90 ص 201 ح 32 .
4- .الکافی : ج 2 ص 561 ح 16 عن سعید بن یسار ، بحار الأنوار : ج 86 ص 311 ح 63 نقلاً عن مهج الدعوات .

ص: 527



2 / 3 نامی که علم آن ، منحصراً در اختیار خداست

2 / 3نامی که علم آن ، منحصراً در اختیار خداستپیامبر خدا صلی الله علیه و آله در دعای ایشان ، موسوم به «اسماء الحُسنی» :ای خدا! از تو درخواست می کنم به حقّ آن نامت که علمِ عالمان ، بدان احاطه ندارد . ای خدا! از تو درخواست می کنم به آن نامت که حکم حاکمان ، آن را در بر نمی گیرد .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خداوند بزرگ ، چهارهزار نام دارد : هزار تای آنها را کسی جز خدا نمی داند ، هزارتای آنها را فقط خدا و فرشتگان می دانند ، هزار تایشان را تنها خدا و فرشتگان و پیامبران می دانند ، و هزاره چهارم را مؤمنان می دانند . از این هزار تا ، سیصدنام در تورات است ، سیصد نام در انجیل ، سیصد نام در زبور ، و یکصد نام در قرآن ، که نَوَد و نُه تای آنها آشکار است و یکی پنهان . هرکه این نام ها را شماره کند ، به بهشت می رود .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :هر بنده ای هنگامی که گاه غم و اندوهی به او رسد ، بگوید : «بار خدایا! من ، بنده تو و فرزند بنده و کنیز تو هستم . زمام اختیارم در دست توست . محکومِ حکم تو هستم . قضای تو در باره من عادلانه است . به حقّ هر نامی که از آنِ توست و خویشتن را بدان نامیده ای ، یا در کتابت فرو فرستاده ای ، یا به یکی از آفریدگانت آموخته ای ، یا به علم غیب خودت ، ویژه گردانیده ای ، از تو درخواست می کنم که قرآن را بهارِ دلم ، نور سینه ام ، زداینده اندوهم و از بین برنده غمم گردانی» . قطعاً خداوند عز و جل غم او را از بین می بَرد و اندوهش را به شادی مبدّل می کند .

امام صادق علیه السلام به کسی که به ایشان گفت : [گاهی] دچار غم و اندوه می شوم :بسیار بگو : «خدا ، خدا پروردگار من است ؛ چیزی را شریک او نمی دانم» و هر گاه از دچار شدن به وسوسه ای یا خودگویی ترسیدی ، بگو : «بار خدایا! من ، بنده تو ، فرزند بنده و فرزند کنیز تو هستم . زمام اختیارم در دست توست . حکم تو در باره من عادلانه است و محکوم قضای تو هستم . بار خدایا! به حقّ هر نامی که از آنِ توست و آن را در کتابت نازل کرده ای ، یا به یکی از آفریدگانت آموخته ای ، یا به علم غیبت اختصاصش داده ای ، از تو درخواست می کنم که بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرستی و قرآن را نور دیده ام ، بهار دلم ، زداینده اندوهم و از بین برنده غمم قرار دهی . خدا ، خدا ، پروردگار من است . هیچ چیز را شریک او نمی گردانم» .

ر . ک : دانش نامه عقاید اسلامی : ج 6 (خداشناسی) ص 463 ح 5004 .

.


ص: 528

. .


ص: 529

. .


ص: 530

الفصل الثالث: عدد أسماء اللّه عز و جل3 / 1عَدَدُ الأَسماءِ اللَّفظِیَّهِرسول اللّه صلی الله علیه و آله :إِنَّ فِی القُرآنِ تِسعَهً وتِسعینَ اسما ، مَن أَحصاها کُلَّها دَخَلَ الجَنَّهَ . (1)

عنه صلی الله علیه و آله :إِنَّ للّهِ تِسعَهً وتِسعینَ اسما ؛ مِئَهً إِلّا واحِدا ، مَن أَحصاها دَخَلَ الجَنَّهَ . (2)

عنه صلی الله علیه و آله :إِنَّ للّهِ تَبارَکَ وتَعالی تِسعَهً وتِسعینَ اسما ؛ مِئَهً إِلّا واحِدا، مَن أَحصاها دَخَلَ الجَنَّهَ، وهِیَ : اللّهُ، الإِلهُ ، الواحِدُ ، الأَحَدُ ، الصَّمَدُ (3) ، الأَوَّلُ ، الآخِرُ ، السَّمیعُ ، البَصیرُ، القَدیرُ، القاهِرُ ، العَلِیُّ ، الأَعلَی ، الباقِی ، البَدیعُ ، البارِئُ ، الأَکرَمُ، الظّاهِرُ، الباطِنُ، الحَیُّ، الحَکیمُ ، العَلیمُ ، الحَلیمُ، الحَفیظُ، الحَقُّ، الحَسیبُ (4) ، الحَمیدُ، الحَفیُّ، الرَّبُّ، الرَّحمنُ، الرَّحیمُ ، الذَّارِئُ (5) ، الرَّزّاقُ ، الرَّقیبُ ، الرَّؤوفُ، الرَّائِی، السَّلامُ، المُؤمِنُ، المُهیمِنُ ، العَزیزُ ، الجَبّارُ ، المُتَکَبِّرُ ، السَّیِّدُ ، السُّبّوحُ (6) ، الشَّهیدُ ، الصّادِقُ ، الصّانِعُ ، الطّاهِرُ ، العَدلُ ، العَفُوُّ ، الغَفورُ ، الغَنِیُّ ، الغِیاثُ ، الفاطِرُ ، الفَردُ ، الفَتّاحُ ، الفالِقُ ، القَدیمُ ، المَلِکُ ، القُدّوسُ ، القَوِیُّ ، القَریبُ ، القَیّومُ ، القابِضُ ، الباسِطُ ، قاضِی الحاجاتِ ، المَجیدُ ، المَولَی ،المَنّانُ ، المُحیطُ، المُبینُ، المُقیتُ، المُصَوِّرُ، الکَریمُ ، الکَبیرُ ، الکافی ،کاشِفُ الضُّرِّ ، الوَترُ ، النُّورُ ، الوَهّابُ ، النّاصِرُ ، الواسِعُ ، الوَدودُ ، الهادِی ، الوَفِیُّ ، الوَکیلُ ، الوارِثُ ، البَرُّ ، الباعِثُ ، التَّوّابُ ، الجَلیلُ ، الجَوادُ، الخَبیرُ، الخالِقُ، خَیرُ النّاصِرینَ، الدَّیّانُ (7) ، الشَّکورُ، العَظیمُ، اللَّطیفُ، الشَّافی. (8)

.

1- .تاریخ بغداد : ج 3 ص 422 الرقم 1553 عن أبی هریره وراجع : بحار الأنوار : ج 4 ص 211 ح 6 .
2- .صحیح البخاری : ج 2 ص 981 ح 2585 ، صحیح مسلم : ج 4 ص 2063 ح 6 ، سنن الترمذی : ج 5 ص 530 ح 3506 ، سنن ابن ماجه : ج 2 ص1269 ح 3860 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 91 ح 7627 کلّها عن أبی هریره ، کنز العمّال : ج 1 ص 448 ح 1933؛ التوحید : ص 194 ح 8 عن سلیمان بن مهران عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 209 ح 3 .
3- .الصَّمَدُ : الّذی انتهی إلیه السؤدد ، وقیل : هو الدائم الباقی ، وقیل : هو الّذی یُصمَد فیالحوائج ؛ أی یُقصَد (مجمع البحرین : ج 2 ص 1049 «صمد»).
4- .الحَسِیبُ : الکافی (النهایه : ج 1 ص 381 «حسب») .
5- .الذَارئ : هو الّذی ذرأ الخلق؛ أی خلقهم (لسان العرب : ج 1 ص 79 «ذرأ» ) .
6- .سُبّوح قُدّوس : یرویان بالضمّ والفتح والفتح أقیس والضمّ أکثر استعمالاً ، وهو من أبنیه المبالغه والمراد بهما التنزیه (النهایه : ج 2 ص 332 «سبح» ) .
7- .الدَیّانُ : القهّار ، وقیل : الحاکم والقاضی (النهایه : ج 2 ص 148 «دین» ) .
8- .التوحید : ص 194 ح 8 ، الخصال : ص 593 ح 4 ، عدّه الداعی : ص 299 کلّها عن سلیمان بن مهران عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 186 ح 1 ؛ الدر المنثور : ج 3 ص 614 نقلاً عن الترمذی وفیه أیضاً نقلاً عن ابن أبی الدنیا فی الدعاء .

ص: 531



فصل سوم : شمار نام های خدا

3 / 1 شمار نام های لفظی

فصل سوم : شمار نام های خدا3 / 1شمار نام های لفظیپیامبر خدا صلی الله علیه و آله :در قرآن ، نَوَد و نُه اسم وجود دارد که هرکس همه آنها را شماره کند ، به بهشت درآید .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خداوند ، نَوَد و نُه نام دارد ؛ یعنی یکی از صد کمتر . هرکس آنها را شماره کند ، به بهشت می رود .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خداوند تبارک و تعالی نَوَد و نُه نام دارد ؛ یعنی یکی از صد کمتر . هرکس آنها را شماره کند ، به بهشت می رود . این نام ها عبارت اند از : خدا ، معبود ، یکتا ، یگانه ، صمد ، (1) آغاز ، انجام ، شنوا ، بینا ، توانا ، چیره ، والا ، والاتر ، ماندگار ، نوآفرین ، پدید آورنده ، کریم تر ، پیدا ، نهان ، زنده ، حکیم ، دانا ، بردبار ، نگهبان ، حق ، بسنده ، ستوده ، نیکوکار ، پروردگار ، مهرگستر ، مهربان ، خلق آفرین ، روزی ده ، مراقب ، رئوف ، بیننده ، سلام ، آرمش بخش ، چیره ، شکست ناپذیر ، باجبروت ، متکبّر ، آقا ، منزّه ، گواه ، راستگو ، سازنده ، پاک ، داد ، باگذشت ، آمرزگار ، بی نیاز ، یاریگر ، فاطر ، تک ، گشاینده ، شکافنده ، دیرین ، پادشاه ، مقدّس ، نیرومند ، نزدیک ، پایدار ، جمع کننده ، گستراننده ، برآورنده نیازها ، شکوهمند ، حامی ، نعمت بخش ، در میان گیرنده ، آشکار ، مقتدر ، صورتگر ، باکَرَم ، بزرگ ، کفایت کننده ، رنج زدا ، طاق ، روشنایی ، بخشنده ، یاور ، گسترده ، مهربان ، راه نما ، وفادار ، وکیل ، ارث بَر ، نیکوکار ، برانگیزنده ، توبه پذیر ، شکوهمند ، باجود ، آگاه ، آفریننده ، بهترین یاور ، دیّان ، (2) قدردان ، باعظمت ، ریزبین (/ بالُطف) ، شفابخش .

.

1- .صَمَد : کسی که نهایت آقایی را داراست . به قولی : پاینده ماندگار ، به قولی : کسی که در نیازها به او رجوع می شود ، و مرجعِ حوائج است (مجمع البحرین : ج 2 ص 1049) .
2- .دیّان : قهّار ، و به قولی : داور و قاضی (النهایه : ج 2 ص 148) .

ص: 532

رسول اللّه صلی الله علیه و آله :إنَّ للّهِ تِسعَهً وتِسعینَ اسما ، مَن أحصاها دَخَلَ الجَنَّهَ ، وإنَّها لَفی کِتابِ اللّهِ ؛ مِنها فی فاتِحَهِ الکِتابِ خَمسَهُ أسماءٍ ، وفِی البِقَرَهِ ثَلاثَهٌ وثَلاثونَ اسما ، وفی آلِ عِمرانَ خَمسَهُ أسماءٍ ، وفِی النِّساءِ سَبعَهُ أسماءٍ ، وفِی الأَنعامِ سِتَّهُ أسماءٍ ، وفِی الأَعرافِ حَرفانِ ، وفِی الأَنفالِ حَرفانِ ، وفی هودٍ أربَعَهُ أسماءٍ ، وفِی الرَّعدِ حَرفانِ ، وفی إبراهیمَ اسمٌ واحِدٌ ، وفِی الحِجرِ اسمٌ واحِدٌ ، وفی مَریمَ ثَلاثَهُ أسماءٍ ، وفی طه اسمٌ واحِدٌ ، وفِی الحَجِّ اسمٌ واحِدٌ ، وفِی المُؤمِنونَ (1) اسمٌ واحِدٌ ، وفِی النّورِ ثَلاثَهُ أسماءٍ ، وفِی الفُرقانِ اسمٌ واحِدٌ ، وفی سَبَأٍ اسمٌ واحِدٌ ، وفِی الزُّمَرِ أربَعَهُ أسماءٍ ، وفِی المُؤمِنِ أربَعَهُ أسماءٍ ، وفِی الذّارِیاتِ اسمانِ ، وفِی الطّورِ اسمٌ واحِدٌ ، وفِی «اقتَرَبَتِ السَّاعَهُ» حَرفانِ ، وفِی الرَّحمانِ أربَعَهُ أسماءٍ ، وفِی الحَدیدِ أربَعَهُ أسماءٍ ، وفِی الحَشرِ إحدی عَشرَهَ ، وفِی البُروجِ حَرفانِ ، وفِی الفَجرِ واحِدٌ ، وفِی الإِخلاصِ حَرفانِ... . فَأَمَّا الخَمسَهُ فی فاتِحَهِ الکِتابِ : یا اللّهُ ، یا رَبُّ ، یا رَحمانُ ، یا رَحیمُ ، یا مالِکُ . وأمَّا الثَّلاثَهُ وَالثَّلاثونَ الَّتی فِی البَقَرَهِ : یا مُحیطُ ، یا قَدیرُ ، یا عَلیمُ ، یا حَکیمُ ، یا تَوّابُ ، یا رَحیمُ ، یا بَصیرُ ، یا عَظیمُ ، یا وَلِیُّ ، یا نَصیرُ ، یا واسِعُ ، یا بَدیعُ ، یا سَمیعُ ، یا عَزیزُ ، یا کافی ، یا رَؤوفُ ، یا شاکِرُ ، یا واحِدُ ، یا قَوِیُّ ، یا شَدیدُ ، یا قَریبُ ، یا مُجیبُ ، یا سَریعُ ، یا حَلیمُ ، یا خَبیرُ ، یا قابِضُ ، یا باسِطُ ، یا حَیُّ ، یا قَیّومُ ، یا غَنِیُّ ، یا حَمیدُ . وأمَّا الَّتی فی آلِ عِمرانَ : یا وَهّابُ ، یا قائِمُ ، یا صادِقُ ، یا مُنعِمُ ، یا مُتَفَضِّلُ . وأمَّا الَّتی فِی النِّساءِ : یا رَقیبُ ، یا حَسیبُ ، یا شَهیدُ ، یا مُقیتُ ، یا عَلِیُّ ، یا کَبیرُ ، یا وَکیلُ . وأمَّا الَّتی فِی الأَنعامِ : یا غَفورُ ، یا بُرهانُ ، یا فاطِرُ ، یا قاهِرُ ، یا مُمیتُ . وأمَّا الَّتی فِی الأَعرافِ : یا مُحیی ، یا مُمیتُ . وأمَّا الَّتی فِی الأَنفالِ : یا نِعمَ المَولی ونِعمَ النَّصیرُ . وأمَّا الَّتی فی هودٍ : یا مُحیطُ ، یا مَجیدُ ، یا وَدودُ ، یا فَعّالُ لِما یُریدُ . وأمَّا الَّتی فِی الرَّعدِ : یا کَبیرُ ، یا مُتَعالُ . وفی سورَهِ إبراهیمَ : یا مَنّانُ . وفِی الحِجرِ : یا خَلّاقُ . وفی مَریمَ : یا صادِقُ ، یا وارِثُ ، یا فَردُ . وفی طه : یا غَفّارُ . وفِی الحَجِّ : یا باعِثُ . وفِی المُؤمِنونَ (2) : یا کَریمُ . وفِی النّورِ : یا حَقُّ . وفِی الفُرقانِ : یا هاد . (3) وفی سَبَأٍ : یا فَتّاحُ . وفِی الزُّمَرِ : یا عالِمَ الغَیبِ وَالشَّهادَهِ . وفِی المُؤمِنِ : یا غافِرَ الذَّنبِ ، یا قابِلَ التَّوبِ ، یا ذَا الطَّولِ ، یا رَفیعُ . وفِی الذّارِیاتِ : یا رَزّاقُ ، یا ذَا القُوَّهِ المَتینُ . وفِی الطّورِ : یا بَرُّ . وفِی «اقتَرَبَتِ السّاعَهُ» : یا مَلیکُ ، یا مُقتَدِرُ . وفِی الرَّحمانِ : یا رَبَّ المَشرِقَینِ ، یا رَبَّ المَغرِبَینِ ، یا ذَا الجَلالِ وَالإِکرامِ . وفِی الحَدیدِ : یا أوَّلُ ، یا آخِرُ ، یا ظاهِرُ ، یا باطِنُ . وفِی الحَشرِ : یا مَلِکُ ، یا قُدّوسُ ، یا سَلامُ ، یا مُؤمِنُ ، یا مُهَیمِنُ ، یا عَزیزُ ، یا جَبّارُ ، یا مُتَکَبِّرُ ، یا خالِقُ ، یا بارِئُ ، یا مُصَوِّرُ . وفِی البُروجِ : یا مُبدِئُ ، یا مُعیدُ . وفِی الفَجرِ : یا وَترُ . وفِی الإِخلاصِ : یا أحَدُ ، یا صَمَدُ . (4)

.

1- .فی المصدر : «المؤمنین» ، والصحیح ما أثبتناه .
2- .فی المصدر : «المؤمنین» والصحیح ما أثبتناه .
3- .کذا فی المصدر والظاهر أن الصحیح «یا هادی» .
4- .جزء فیه طرق حدیث «إنَّ للّه ِ تِسعهً وتِسعینَ اسماً» : ص 164 ح 91 عن محمّد بن جعفر عن الإمام الصادق علیه السلام ، فتح الباری : ج 11 ص 217 عن محمّد بن جعفر عن الإمام الصادق علیه السلام من دون إسناد إلیه صلی الله علیه و آله ، الدرّ المنثور : ج 3 ص 615 ؛ بحار الأنوار : ج 93 ص 273 ح 4 .

ص: 533

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :خداوند ، دارای نَوَد و نُه نام است که هرکس آنها را بشمارد ، به بهشت می رود . این نام ها در کتاب خدا وجود دارند : پنج نام آنها در سوره فاتحه الکتاب است ، 33 نام در بقره ، پنج نام در آل عمران ، هفت نام در نساء ، شش نام در انعام ، دو نام در اعراف ، دو نام در انفال ، چهار نام در هود ، دو نام در رعد ، یک نام در ابراهیم ، یک نام در حجر ، سه نام در مریم ، یک نام در طه ، یک نام در حج ، یک نام در مؤمنون ، سه نام در نور ، یک نام در فرقان ، یک نام در سبأ ، چهار نام در زمر ، چهار نام در مؤمن (غافر) ، دو نام در ذاریات ، یک نام در طور ، دو نام در «اقتربت الساعه» (قمر) ، چهار نام در الرحمن ، چهار نام در حدید ، یازده نام در حشر ، دو نام در بُروج ، یک نام در فجر ، دو نام در اخلاص ... . امّا آن پنج نام که در فاتحه الکتاب اند : ای خدا ، ای پروردگار ، ای مهر گستر ، ای مهربان ، ای مالک! سی و سه نام موجود در بقره ، عبارت اند از : ای احاطه کننده ، ای توانا ، ای دانا ، ای حکیم ، ای توبه پذیر ، ای مهربان ، ای بینا ، ای باعظمت ، ای حامی و سرپرست ، ای یاور ، ای گسترده ، ای نوآفرین ، ای شنوا ، ای شکست ناپذیر ، ای بسنده ، ای دلسوز ، ای قدردان ، ای یکتا ، ای نیرومند ، ای زورمند ، ای نزدیک ، ای پاسخ دهنده ، ای باسرعت ، ای بردبار ، ای آگاه ، ای جمع کننده ، ای پهن کننده ، ای زنده ، ای پایدار ، ای بی نیاز ، ای ستوده! نام های موجود در آل عمران ، عبارت اند از : ای بخشنده ، ای ایستاده ، ای راستگو ، ای نعمت بخش ، ای دارای فضل! نام های موجود در نساء ، عبارت اند از : ای مراقب ، ای حسابرس (/ بسنده کار) ، ای گواه ، ای مقتدر ، ای والا ، ای بزرگ ، ای وکیل! نام های موجود در انعام ، عبارت اند از : ای آمرزگار ، ای برهان ، ای شکافنده ، ای چیره ، ای میراننده! نام های موجود در اعراف ، عبارت اند از : ای زنده کننده ، ای میراننده! نام های موجود در انفال ، عبارت اند از : ای نیکو حامی و نیکو یاور! نام های موجود در هود ، عبارت اند از : ای احاطه کننده (/ مطّلع از هر چیز) ، ای با شکوه ، ای دوستدار ، ای انجام دهنده هر آنچه خواهد! نام های موجود در رعد ، عبارت اند از : ای بزرگ ، ای بلندمرتبه! نام موجود در ابراهیم ، عبارت است از : ای نعمت بخش! در حجر : ای آفریدگار! در مریم : ای راستگو ، ای ارث بر ، ای فرد! در طه : ای بسیار آمرزنده! در حج : ای برانگیزنده! در مؤمنون : ای با کَرَم! در نور : ای حق! در فرقان : ای راهنما! در سبأ : ای گشاینده! در زمر : ای دانای نهان و آشکار! در مؤمن (غافر) : ای آمرزنده گناه ، ای توبه پذیر ، ای توانمند (/ توانگر بی نیاز) و ای والا! در ذاریات : ای روزی رسان ، ای دارای نیروی استوار [و مقهور ناشدنی] ! در طور : ای نیکوکار! در «اقْتَرَبَتِ السَّاعَهُ» (قمر) : ای پادشاه ، ای مقتدر! در الرحمن : ای پروردگارِ دو خاور ، ای پروردگارِ دو باختر ، ای صاحب شُکوه و بزرگواری! در حدید : ای آغاز ، ای انجام ، ای پیدا ، ای نهان! در حشر : ای پادشاه ، ای پاک ، ای سلام ، ای ایمنی بخش ، ای چیره ، ای شکست ناپذیر ، ای باجبروت ، ای بزرگ منش ، ای آفریننده ، ای پدید آورنده ، ای صورتگر! در بروج : ای آغاز کننده ، ای اعاده کننده! در فجر : ای طاق! در اخلاص (توحید) : ای یکتا ، ای صمد!

.


ص: 534

. .


ص: 535

. .


ص: 536

. .


ص: 537

. .


ص: 538



بحثی درباره تعداد اسمای حُسنای لفظی

بحثی در باره تعداد اسمای حُسنای لفظیعلّامه سیّد محمّدحسین طباطبایی می گوید : عبارتی در آیات قرآن کریم نیست که تعداد اسمای حُسنا (نام های خدا) را معیّن کند ؛ بلکه از ظاهر سخن خداوند در این آیه ها : «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی . (1) خداوند که بجز او خدایی نیست ، اسمای حسنا دارد» . «وَلِلَّهِ الأَْسْمَاءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا . (2) اسمای حُسنا از آنِ خداست . پس او را به آنها بخوانید» . «لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ . (3) اسمای حسنا از آنِ اوست . هر چه در آسمان ها و زمین هست ، او را تنزیه می کند» . و آیه هایی شبیه اینها ، چنین برداشت می شود که هر نام زیبایی و بلکه زیباترینِ همه نام ها (از جهت معنا) ، از آنِ خدای متعال است . پس اسمای حسنای او ، به هیچ شماره ای محدود نمی شوند .

.

1- .طه : آیه 8 .
2- .اعراف : آیه 180 .
3- .حشر : آیه 24 .

ص: 539

و آنچه از این نام ها که در الفاظ کتاب الهی آمده اند ، صد و بیست و اندی نام است که عبارت اند از : الف اله (خدا) ، اَحَد (یگانه) ، اوّل (نخستین) ، آخِر (واپسین) ، اَعلی (برتر) ، اَکرم (گرامی) ، اَعلم (داناترین) ، اَرحمُ الراحمین (بخشنده ترینِ بخشندگان) ، اَحکمُ الحاکمین (حاکم ترینِ حاکمان) ، اَحسنُ الخالقین (بهترینِ آفرینندگان) ، اَهل التقوی (شایسته پروا) ، اَهل المغفره (شایسته آمرزیدن) ، اَقرب (نزدیک ترین) ، اَبقی (پاینده ترین) ؛ ب بارئ (آفریدگار) ، باطن (نهان) ، بدیع (نوآور) ، بَر (نیکوکار) ، بصیر (بینا) ؛ ت توّاب (بازگردنده) ؛ ج جبّار (جبران کننده) ، جامع (گردآورنده) ؛ ح حکیم (فرزانه) ، حلیم (بردبار) ، حی (زنده) ، حق ، حمید (ستوده) ، حسیب (بسنده) ، حفیظ (نگاهدار) ، حَفیّ (پذیرنده) ؛ خ خبیر (آگاه) ، خالق (آفریدگار) ، خلّاق ، خیر (نیک) ، خیر الماکرین (بهترینِ چاره گران) ، خیر الرازقین (بهترینِ روزی رسانان) ، خیر الفاصلین (بهترینِ فیصله دهندگان) ، خیر الحاکمین (بهترینِ حکم دهندگان) ، خیر الفاتحین (بهترینِ گشایشگران) ، خیر الغافرین (بهترینِ پوشانندگان) ، خیر الوارثین (بهترینِ میراث بَران) ، خیر الراحمین (بهترینِ مهربانان) ، خیر المُنزلین (بهترینِ جای دهندگان) ؛ ذ ذو العرش (دارای سریر [فرمان روایی]) ، ذو الطَّول (باسخاوت) ، ذو الانتقام (انتقام گیرنده) ، ذو الفضل العظیم (دارای فضل بزرگ) ، ذو الرحمه (دارای رحمت) ، ذو القوّه (نیرومند) ، ذو الجلال و الإکرام (صاحب جلال و شکوه) ، ذو المعارج (دارای والایی ها) ؛ ر رحمان (بخشاینده) ، رحیم (بخشنده) ، رئوف ، رَب (پروردگار) ، رفیع الدرجات (بلندْمرتبه) ، رزّاق (روزی رسان) ، رقیب (مراقب) ؛

.


ص: 540

س سمیع (شنوا) ، سلام (سلامت بخش) ، سریع الحساب (زود حسابرس) ، سریع العقاب (زود کیفردهنده) ؛ ش شهید (گواه) ، شاکر (قدردان) ، شکور (بسیار سپاس گزار) ، شدید العقاب (سخت کیفر) ، شدید المِحال (سختگیر) ؛ ص صمد (در اوج شکوه ؛ آن که در هر نیازی ، بدو روی می آورند) ؛ ظ ظاهر (پیدا) ؛ ع علیم (بس دانا) ، عزیز (همیشه پیروز) ، عَفُو (درگذرنده) ، عَلی (والا) ، عظیم (باعظمت) ، علّام الغیوب (دانا به نهان ها) ، عالم الغیب و الشهاده (آگاه به غیب و حضور) ؛ غ غنیّ (توانگر) ، غفور (آمرزشگر) ، غالب (مسلّط) ، غافر الذنب (پوشاننده گناه) ، غفّار (بسیار آمرزنده) ؛ ف فالق الإصباح (شکافنده سپیده) ، فالق الحَبّ و النوی (شکافنده دانه و هسته) ، فاطر (پدیدآورنده) ، فتّاح (گشایشگر) ؛ ق قویّ (نیرومند) ، قُدّوس (منزّه) ، قیّوم (برپادارنده) ، قاهر (چیره) ، قهّار (بسیار چیره) ، قریب (نزدیک) ، قادر (توانا) ، قدیر (همیشه پُرتوان) ، قابل التّوب (توبه پذیرنده) ، القائم علی کُلّ نفسٍ بما کَسَبَت (چیره بر هر آنچه انسان به دست می آورد) ؛ ک کبیر (بزرگ) ، کریم ، کافی (کفایت کننده) ؛ ل لطیف (ریزبین) ؛ م مَلِک (فرمان روا) ، مؤمن (پناه دهنده) ، مُهَیمِن (پُرهیمنه) ، متکبّر (بس سترگ) ، مصوِّر (تصویرگر) ، مجید (باشکوه) ، مُجیب (اجابت کننده) ، مُبین (آشکار) ، مولی (اختیاردار) ، محیط (فراگیر) ، مُقیت (نگه دارنده) ، متعالی (والا) ، مُحیی (زنده کننده) ، متین (استوار) ، مقتدر ، مستعان (آن که از وی کمک خواهند) ، مُبدئ (آغازگر) ، مالک المُلک (صاحب حقّ فرمان روایی) ؛

.


ص: 541

ن نصیر (یاور) ، نور ؛ و وهّاب (بخشنده) ، واحد (یکتا) ، ولی ، والی ، واسع (وسعت دهنده) ، وکیل ، ودود (مهرورز) ؛ ه هادی (راهنما) . گذشت که گفته قرآن : «وَلِلَّهِ الأَْسْمَاءُ الْحُسْنَی ؛ و نام های زیبا ، از آنِ خداست» ، «ولَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی ؛ ونام های زیبا ، برای اوست» ، ظاهرش این است که معانی این نام ها ، به طور حقیقی و اصیل ، از آنِ خداست و به تَبَع ، از آنِ غیر اوست . پس او مالک حقیقیِ اسم هاست ؛ ولی غیر او ، تنها آنچه را از این میان دارد که خدا به او داده باشد ، و با این همه ، آنچه را خدا به غیر خود داده ، از مِلک او بیرون نمی رود . برای مثال ، حقیقت علم ، از آنِ خدای سبحان است و غیر خدا ، بهره ای از آن ندارد ، مگر علمی را که خدا به او بخشیده باشد و با این همه ، علم ، از آنِ خداست و از مِلک و سلطنت خدا بیرون نمی رود . امّا آنچه که هر دو فرقه (شیعه و اهل سنّت) ، به طور مستفیض (1) از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که : «خداوند ، نَوَد و نُه نام دارد ؛ صد نام ، منهای یکی . هر که آنها را به شماره آورَد ، به بهشت درمی آید» یا شبیه به این جملات ، هیچ دلالتی بر توقیفی بودن [ اسمای الهی ]ندارند . این ، از نگاه بحث تفسیری است ؛ امّا حکم شرعی آن ، مربوط به علم فقه است و احتیاط در دین ، اقتضا می کند که در نام بردن ، به همان نام هایی بسنده شود که از طریق نقل رسیده اند . البته جاری کردن [دیگر نام ها بر زبان] و اطلاق نمودن [ آنها بر خداوند] ، بدون این که آنها را «نام» بشمریم ، آسان [و بی اشکال] است . (2)

.

1- .«مستفیض» ، به روایتی می گویند که از چندین طریق نقل شده است ؛ ولی به حدّ تواتر نمی رسد .
2- .المیزان فی تفسیر القرآن : ج 8 ص 356 359 .

ص: 542

3 / 2عدد الأَسماء التکوینیّهالکتاب«وَ لَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِن شَجَرَهٍ أَقْلَامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَهُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ » . (1)

«قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا » . (2)

«وَ إِن تَعُدُّواْ نَعَمتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا» . (3)

الحدیثالإمام الصادق علیه السلام فی تَفسیرِ قَولِهِ تَعالی: «قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ . . .» :قَد أخبَرَکَ أَنَّ کَلامَ اللّهِ لَیسَ لَهُ آخِرٌ ولا غایَهٌ ، ولا یَنقَطِعُ أَبَدا . (4)

تعلیقأسماء اللّه وکلماته التکوینیّه بمعناها العامّ تشمل جمیع مخلوقات اللّه ، وعلی هذا الأساس فإنّ کلمات اللّه لا عدّ لها ولا حصر ، والمخلوقات غیر قادره علی إِحصائها ، ولکنّ هذا لایعنی طبعا أنّ اللّه غیر قادر علی إِحصائها؛ فهو تعالی یعلم عدد جمیع مخلوقاته؛ ولهذا نری القرآن الکریم یعلن: «وَ أَحْصَی کُلَّ شَیْ ءٍ عَدَدَا» ، (5) «لَا یُغَادِرُ صَغِیرَهً وَلَا کَبِیرَهً إِلَّا أَحْصَاهَا» (6) ، «وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْنَاهُ کِتَابًا» . (7) إضافه إِلی الأسماء والکلمات التکوینیّه العامّه ، فإنّ للّه تعالی أسماء وکلمات تکوینیّه خاصّه أیضا تُذکر تحت عنوان «أسماء اللّه الحسنی» ، أو «أمثاله العلیا» ، أو «آیاته الکبری» ، أو «اسم اللّه الرضیّ» ، ومصداقُها البارز الأنبیاءُ والأولیاء وأهل البیت علیهم السلام .

.

1- .لقمان : 27 .
2- .الکهف : 109 .
3- .إبراهیم : 34 ، النحل : 18 .
4- .تفسیر القمّی : ج 2 ص 46 عن أبی بصیر ، بحار الأنوار : ج 4 ص 151 ح 2 .
5- .الجنّ : 28 .
6- .الکهف : 49 .
7- .النبأ : 29 .

ص: 543



3 / 1 شمار نام های تکوینی

یادداشت

3 / 2شمار نام های تکوینیقرآن«و اگر همه درختان روی زمین قلم باشند و دریا و هفت دریای دیگر مرکّب گردند ، کلمات خدا پایان نمی پذیرد . هر آینه ، خدا ، شکست ناپذیرِ حکیم است» .

«بگو : اگر دریا برای [نوشتن] کلمات پروردگارم مرکّب شود ، پیش از آن که کلمات پروردگارم پایان پذیرد ، قطعاً دریا پایان می پذیرد ، اگرچه نظیرش را به مدد بیاوریم» .

«و اگر نعمت های خدا را بشمارید ، نمی توانید آنها را شماره کنید» .

حدیثامام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریف «بگو : اگر دریا ...» :در واقع به تو خبر داده است که کلام و سخنان خدا را پایان و نهایتی نیست و هرگز به سر نمی آید .

یادداشتنام های خداوند و کلمات تکوینیِ او ، به معنای عام ، شامل همه مخلوقات خداست و بر این اساس ، کلمات خداوند ، حدّ و حصری ندارند و مخلوقات را یارای شمردن آنها نیست ؛ امّا این ، بدان معنا نیست که خودِ خداوند هم نتواند آنها را بشمارد . خداوند متعال ، تعداد همه مخلوقات خود را می داند و از این روست که می بینیم قرآن کریم ، اعلان می دارد : «هر چیزی را به عدد ، شماره کرده است» . «هیچ کوچک و بزرگی را فرو ننهاده ، مگر آن که شماره اش کرده است» . «و هر چیزی را شماره و ثبت کرده ایم» . خداوند ، افزون بر نام ها و کلمات عامّ تکوینی ، نام ها و کلمات خاصّ تکوینی نیز دارد که از آنها با عنوان «اسمای حُسنای خدا» و یا «امثال عُلیا» و یا «آیات کبرا» و یا «اسم مرضیّ خدا» یاد می شود و مصداق بارز آنها ، پیامبران و اولیا و اهل بیت علیهم السلام هستند .